نوشیدن خون قرمز
𝑫𝒓𝒊𝒏𝒌𝒊𝒏𝒈 𝒓𝒆𝒅 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅
(𝑪𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓 2)
(𝑷𝒂𝒓𝒕 9)
( تهیونگ ات رو برد به یه جایی که در پشتی داشت و وارد اونجا شدن و تقریبا اونجایی که در پشتی داشت رفتن 300 متر بود و چراغ ها روشن بود...... انگار 300 متر بود و هیچ وسیله ای نبود خالیه خالی بود و سفید بودش و یه طوری دراز بود..... )
ات: یا خدا اینجا دیگه کجاست.....
تهیونگ: جایی که قراره اموزشت بدم.....
ات: راستی یه سوال تو گروهتون کی رئیس هست و کی خیلی حرفه ای و قوی هست..... میخوام اون اموزشم بده....
تهیونگ: با اجازه بزرگترا بنده....
ات: واقعا؟!..... اخ جون شوهر خودمههه..... ولی بازو های کوکی از بر تو یکم بهتره....
تهیونگ: چه ربطی به بازو داره خل و چل؟ ( میخنده)..... من زورم از همه بیشتره و از همه قوی ترم.... جیمین که 1 سال پیش موقعی ای که دزدیده بودنت و داشتیم با گرگینه ها مبارزه می کردیم گفتش تهیونگ هیچ وقت تسلیم نمیشه و قدرتش واقعا عجیب غریبه و باور نکردنی.....
ات: خب حالا لوس.... از خودش تعریف میکنه
تهیونگ: ( با این 😐 قیافه به ات نگاه کرد)
تهیونگ: خب اون جعبه کمک های اولیه رو بیار..... ( تهیونگ با ناخن هاش یه کوچولو دستش رو سمت رگش رو خط انداخت و کم کم خون داشت میومد....)
ات: ( رفت اورد و با دیدن دست تهیونگ ترسید....)..... ت... تهیونگگگ.... دستت چیشدهههه
تهیونگ: اروم باش...... زود باش بیا یکم از خونم رو بمک.....
ات: چیییی؟!
تهیونگ: ات بعدا برات توضیح میدم فقط کاری که میگمو بکن.....
ات: ( رفت سمت تهیونگ و یکم از خون تهیونگ رو مکید و دور لبش خونی شد....)
( ات سریع کمک های اولیه رو اورد و دست تهیونگ باند پیچی کرد و یکم نگران بود)
تهیونگ: نگران نباش..... این لازم بود تا قدرت بگیری.....
ات: منظورت چیه
تهیونگ: باید یکم از خون من میخوردی تا یکم بدنت قدرت بگیره بتونی کارایی که میگم انجام بدی....
ات: هوم....
تهیونگ: ( تهیونگ داشت به لب های ات نگاه میکرد)....
ات: چیزی رو صورتمه؟!...
تهیونگ: لبت خونی شده....
ات: ( یکم زبونش رو چرخوند....).... الان رفت؟!...
تهیونگ: نه وایسا..... ( رفت لباشو به لبای ات چسبوند و دور لباشو تمیز کرد).....
ات: خب..... منتظر اموزشماااا
تهیونگ: خب بریم.....
ادامه اش تو کامنتا....
(𝑪𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓 2)
(𝑷𝒂𝒓𝒕 9)
( تهیونگ ات رو برد به یه جایی که در پشتی داشت و وارد اونجا شدن و تقریبا اونجایی که در پشتی داشت رفتن 300 متر بود و چراغ ها روشن بود...... انگار 300 متر بود و هیچ وسیله ای نبود خالیه خالی بود و سفید بودش و یه طوری دراز بود..... )
ات: یا خدا اینجا دیگه کجاست.....
تهیونگ: جایی که قراره اموزشت بدم.....
ات: راستی یه سوال تو گروهتون کی رئیس هست و کی خیلی حرفه ای و قوی هست..... میخوام اون اموزشم بده....
تهیونگ: با اجازه بزرگترا بنده....
ات: واقعا؟!..... اخ جون شوهر خودمههه..... ولی بازو های کوکی از بر تو یکم بهتره....
تهیونگ: چه ربطی به بازو داره خل و چل؟ ( میخنده)..... من زورم از همه بیشتره و از همه قوی ترم.... جیمین که 1 سال پیش موقعی ای که دزدیده بودنت و داشتیم با گرگینه ها مبارزه می کردیم گفتش تهیونگ هیچ وقت تسلیم نمیشه و قدرتش واقعا عجیب غریبه و باور نکردنی.....
ات: خب حالا لوس.... از خودش تعریف میکنه
تهیونگ: ( با این 😐 قیافه به ات نگاه کرد)
تهیونگ: خب اون جعبه کمک های اولیه رو بیار..... ( تهیونگ با ناخن هاش یه کوچولو دستش رو سمت رگش رو خط انداخت و کم کم خون داشت میومد....)
ات: ( رفت اورد و با دیدن دست تهیونگ ترسید....)..... ت... تهیونگگگ.... دستت چیشدهههه
تهیونگ: اروم باش...... زود باش بیا یکم از خونم رو بمک.....
ات: چیییی؟!
تهیونگ: ات بعدا برات توضیح میدم فقط کاری که میگمو بکن.....
ات: ( رفت سمت تهیونگ و یکم از خون تهیونگ رو مکید و دور لبش خونی شد....)
( ات سریع کمک های اولیه رو اورد و دست تهیونگ باند پیچی کرد و یکم نگران بود)
تهیونگ: نگران نباش..... این لازم بود تا قدرت بگیری.....
ات: منظورت چیه
تهیونگ: باید یکم از خون من میخوردی تا یکم بدنت قدرت بگیره بتونی کارایی که میگم انجام بدی....
ات: هوم....
تهیونگ: ( تهیونگ داشت به لب های ات نگاه میکرد)....
ات: چیزی رو صورتمه؟!...
تهیونگ: لبت خونی شده....
ات: ( یکم زبونش رو چرخوند....).... الان رفت؟!...
تهیونگ: نه وایسا..... ( رفت لباشو به لبای ات چسبوند و دور لباشو تمیز کرد).....
ات: خب..... منتظر اموزشماااا
تهیونگ: خب بریم.....
ادامه اش تو کامنتا....
۸.۲k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.