وقتی براش مهم نیستی پارت 11
پارت 11
وقتی براش مهم نیستی
_____________________________________________
ویو چان هیون
پلیسا و اورژانس رسیدند و دریا رو گشتند بعد از چند مین باران بارید و پلیس گفت که پیداش نکردند و الان هم نمیتوانند بگردن من با شنیدن این حرف هر چیزی که از دهنم بیرون اومد رو بهشون گفتم مثل الان دوست من توی دریا داره جون میده یا شایدم تا الان مرده باشه بعد شماها نگران این هستید که سرما نخورید و اینا رو با داد و گریه گفتم و اونا هم مجبور شدن به کارشون ادامه بدن و سوریون منو برد خونه
مین هو: مامان چی شده چرا گریه میکنی
نمیدونستم جواب مین هو رو چی بدم بگم یون هی افتاده توی دریا مرده یا شایدم زندس
سوریون : عشق خاله مامان خسته هست فردا با هم صحبت کنید الان باید استراحت کنه باشه عزیزم
مین هو: باشه خاله سوریون.... شب بخیر مامان
چان هیون : شب بخیر دخترم
و با سوریون خوابیدیم .......
_____________________________________________
ویو چان هیون صبح
با صدای مامان پاشو بیدار شدم چشمام رو باز کردم و واسه اینکه بهتر ببینم با دستم چشمم رو مالیدم و وقتی دقت کردم مین هو بود
مین هو: مامان پاشو با هم صبحونه بخوریم
چان هیون : سوریون کجاست
مین هو : گفت که کار داره و دیر برمیگردم راستی مامان یه نامه برای تو اومده
چان هیون : از طرف کیه
مین هو : آقای کیم نامجون
چان هیون : نامجون
مین هو : اره این آقا کیه مامان
جواب مین هو رو ندادم بدو بدو از اتاق خارج شدم و رفتم پایین و نامه رو باز کردم
نوشته نامه: سلام چان هیون نمی دونم خودت این نامه رو میخونی یا نه ولی خیلی دلم برای تو تنگ شده عشقم لطفاً برگرد خونه شنیدم یه دختر خوشگل داری که من پدرشم خواهش میکنم تو و مین هو برگردید به خونه دوست دار تو نامجون
چان هیون: خیلی رو داری نامجون .... راستی از کجا اسم مین هو رو میدونه اصلا از کجا میدونه از من یه دختر داره
مین هو از پله ها اومد پایین و خودشو پرت کرد توی بغلم و بغلم کرد و منم بغلش کردم که بعد از چند مین از هم جدا شدیم
مین هو : مامان میشه بریم شهر بازی لطفاً ( بچه گانه گفت)
چان هیون: با اینکه اصلا حوصله نداشتم گفتم باشه چون خیلی وقت بود که با مین هو وقت نگذرونده بودم
_____________________________________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
ببخشید دیر شد 🙂
نویسنده:민 윤 기
وقتی براش مهم نیستی
_____________________________________________
ویو چان هیون
پلیسا و اورژانس رسیدند و دریا رو گشتند بعد از چند مین باران بارید و پلیس گفت که پیداش نکردند و الان هم نمیتوانند بگردن من با شنیدن این حرف هر چیزی که از دهنم بیرون اومد رو بهشون گفتم مثل الان دوست من توی دریا داره جون میده یا شایدم تا الان مرده باشه بعد شماها نگران این هستید که سرما نخورید و اینا رو با داد و گریه گفتم و اونا هم مجبور شدن به کارشون ادامه بدن و سوریون منو برد خونه
مین هو: مامان چی شده چرا گریه میکنی
نمیدونستم جواب مین هو رو چی بدم بگم یون هی افتاده توی دریا مرده یا شایدم زندس
سوریون : عشق خاله مامان خسته هست فردا با هم صحبت کنید الان باید استراحت کنه باشه عزیزم
مین هو: باشه خاله سوریون.... شب بخیر مامان
چان هیون : شب بخیر دخترم
و با سوریون خوابیدیم .......
_____________________________________________
ویو چان هیون صبح
با صدای مامان پاشو بیدار شدم چشمام رو باز کردم و واسه اینکه بهتر ببینم با دستم چشمم رو مالیدم و وقتی دقت کردم مین هو بود
مین هو: مامان پاشو با هم صبحونه بخوریم
چان هیون : سوریون کجاست
مین هو : گفت که کار داره و دیر برمیگردم راستی مامان یه نامه برای تو اومده
چان هیون : از طرف کیه
مین هو : آقای کیم نامجون
چان هیون : نامجون
مین هو : اره این آقا کیه مامان
جواب مین هو رو ندادم بدو بدو از اتاق خارج شدم و رفتم پایین و نامه رو باز کردم
نوشته نامه: سلام چان هیون نمی دونم خودت این نامه رو میخونی یا نه ولی خیلی دلم برای تو تنگ شده عشقم لطفاً برگرد خونه شنیدم یه دختر خوشگل داری که من پدرشم خواهش میکنم تو و مین هو برگردید به خونه دوست دار تو نامجون
چان هیون: خیلی رو داری نامجون .... راستی از کجا اسم مین هو رو میدونه اصلا از کجا میدونه از من یه دختر داره
مین هو از پله ها اومد پایین و خودشو پرت کرد توی بغلم و بغلم کرد و منم بغلش کردم که بعد از چند مین از هم جدا شدیم
مین هو : مامان میشه بریم شهر بازی لطفاً ( بچه گانه گفت)
چان هیون: با اینکه اصلا حوصله نداشتم گفتم باشه چون خیلی وقت بود که با مین هو وقت نگذرونده بودم
_____________________________________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
ببخشید دیر شد 🙂
نویسنده:민 윤 기
۱۱.۶k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.