Party ⁵💗🎤

Party ⁵💗🎤
friendship💗🎤
ویو جین
دیشب خیلی خسته بودم همین که رفتم رو تخت خوابم برد امروز نوبت من بود که زودتر از خواب بیدار بشم و تهیونگ و بیدار کنم
از اتاق خارج شدم و وارد اتاقش شدم که یهو دیدم صفحه گوشیش از دیشب روشن مونده و شارژش داره تموم میشه
گوشی شو برداشتم و خواستم بزنم تو شارژ که چشمم به پیاما خورد
از اونجایی که خیلی کنکجاو بودم نتونستم تحمل کنم و خوندم
اصلا هیچی سر در نیاوردم یعنی این کیه قرار من امروز کی رو ببینم چرا به تهیونگ پیام داده
همین طور سرم با فکرام گرم شد که یهو تهیونگ گفت داری چیکار می‌کنی
جین:واای سلام داداشی هیچی گوشیت شارژ نداش زدم شارژ
تهیونگ:جدی دیشب که شارژ داشت
جین:آره ولی مثل اینکه روشن مونده و شارژش تخلیه شده
یهو با تعجب پرسید
تهیونگ:عاا تو چه برنامه ای بود؟
جین:تو پیامات
دلشوره اش بیشتر شد و گفت
تهیونگ:پیاما رو خوندی؟
منم به دروغ گفتم که نه فقط زدم تو شارژ
رفتیم حاضر شدیم و یه صبحونه سریع خوردیم و سوار ماشین شدیم و رفتیم دانشگاه
بعد از ده مین کلاس شروع شد
استاد:خیله خب بچه ها قبل از اینکه کلاس و شروع کنم باید از تهیونگ و کاترینا بابت نمایش دیروز تشکر کنم و باید بگم که کارشون عالی بود لطفا بلند شید و براشون دست بزنید
👏👏👏
خیله خب و حالا باید یه خبر خوشحال کننده رو بدم اون خبر هم اینه که قرار این نمایش از شبکه KBS ساعت چهار پخش بشه
تهیونگ:ولیی استاد برای چی اون که فقط یه نمایش بود
استاد:درسته اما نه یه نمایش ساده برای همین یه بنیانگذار این نظر و داد که آشنا هم بود ولی گفت اسمی ازش نبرم
خیله خب حالا بریم سراغ درس
تهیونگ واقعا خیلی عصبی بود اگه کسی که این کار و کرده بود و پیدا میکرد حتما میکشتش
جین:هی تهیونگ اشکال نداره به این فک کن که دیده میشی
اما تهیونگ هنوز عصبی بود یه نفس عمیق کشید و گفت
اره بییخالش بیا بریم غذا خوری
باشه گفتم و رفتیم
واقعا حس عجیبی داشتم باید طوری رفتار میکردم که متوجه نشه که میخواد کسی و بهم معرفی کنه
وارد غذاخوری شدیم و رفتیم رو یه میز نشستیم و شروع کردیم به خوردن که یهو یه دختر اومد سمت میز
_______________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
💗🎤💗🎤💗🎤💗🎤💗🎤💗🎤💗
برای ادامه ۲۰ تا لایک و ۲۰ تا کامنت
💗🎤💗🎤💗🎤💗🎤💗🎤💗🎤💗