آره اون رفت ...
آره اون رفت ...
اتفاقا چَند روز پیش باهم دیدمِشون ...
خیلی بهَم میومدن .
همونی بود که میخواست.
روسریشو درست انداختِه بود رو سرِش موهاشَم بلندِ بلند بود معلوم بود آرامش آغوشِش خیلی بیشتر از آغوشِ منه ...خوشحال بود ... از چشماش میخوندَم ... ولی من دیگه من نیستَم ...
شدَم یه دختری که موهاشُو هر روز صبح تار به تار میبوسِه و شونِه میکنه .
هیچوقتَم گوشِشو از روسریش نمیذاره بیرون و دنبالِ چیزایِ مسخرهای که دخترا مُد میکنَن نیست.
ولی دِلش ... دلش واسه خودش خیلی تنگ شده ...واسه خودِ قدیمیش ...
وقتی آدمارو تعمیر میکنید همیشه یه قطعَشون اضافه میاد ...
"دلشون" ...
" این همون چیزیه که همیشه میلنگه! "
.
#پگاه_صنیعی
اتفاقا چَند روز پیش باهم دیدمِشون ...
خیلی بهَم میومدن .
همونی بود که میخواست.
روسریشو درست انداختِه بود رو سرِش موهاشَم بلندِ بلند بود معلوم بود آرامش آغوشِش خیلی بیشتر از آغوشِ منه ...خوشحال بود ... از چشماش میخوندَم ... ولی من دیگه من نیستَم ...
شدَم یه دختری که موهاشُو هر روز صبح تار به تار میبوسِه و شونِه میکنه .
هیچوقتَم گوشِشو از روسریش نمیذاره بیرون و دنبالِ چیزایِ مسخرهای که دخترا مُد میکنَن نیست.
ولی دِلش ... دلش واسه خودش خیلی تنگ شده ...واسه خودِ قدیمیش ...
وقتی آدمارو تعمیر میکنید همیشه یه قطعَشون اضافه میاد ...
"دلشون" ...
" این همون چیزیه که همیشه میلنگه! "
.
#پگاه_صنیعی
۱۳.۸k
۲۴ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.