عشق مدرسه ایی من p.t16💕💋
پارت شانزدهم^-^
صبح"
هواسا:ات بیدار شده؟
جنی:اره صبحونه خورد الان دوباره خوابیده تو کجا بودی؟
هواسا: تو بیمارستان جلسه بود رفتم اونجا بیمارای امروزتون هم به دکترای بخشتون سپردم
جنی:باشه خوبه منم به ات گفتم میریم بیمارستان
هواسا:شک نکرد که؟
جنی:نه
هواسا:خوبه اونا هم رسیدن
جنی:بریم
فلش به رستوران*
هواسا:ببین اونجا
جنی :بریم ..... مشتاق دیدار بچه ها
همه :سلام
تهیونگ :خیلی خوشحالم که دوباره میبینمتون
هواسا:مرسی
جین : خب چشیده که دوباره بعد این همه سال دور هم جمع شدیم
نامجون : امیدوارم چیز بدی نباشه
جنی: خب دوست داشتم بعد این همه سال برای یه چیز خوب دور هم جمع شده باشیم اما چیزی که میخوام بگم زیادم خوب نیست
جی اون: چی شده ؟ اتفاقی برای ات افتاده؟ ؟؟؟
هواسا:خب... خب راستش دیشب ات کوک رو دیده
همه:چییییییییی
جیمین:اون اون عوضی ...... آه خب کجا ؟چطور؟ باهم دیگه حرف زدن ؟
جنی:دیشب ات با یکی از دوستاش رفته بود یه مهمونی و......
جی اون: ههه اون اون مثلا داداشم داره ازدواج میکنه حتی به خودش زحمت نداد بیاد ببینه خواهری که از خونه انداختنش بیرون در چه حالی کجا (بغض)
تهوینگ :هیسشش آروم الان دیگه من هستم .....
جیهوپ:خب چی شد ات الان حالش چطور خوبه
جنی:خب نه زیاد خیلی شوکه شده و ما نمیدونیم باید چی کار کنیم دوست نداریم که حالش مثل چند ساله پیش بشه
شوگا:خب ... بعد اون روز ... یعنی وقتی که رفتین چه اتفاقی افتاد
هواسا:خب ات اولش خیلی آروم بود بعد یه هفته که به خودش اومد هرچی زیر دستش بود رو می شکست و هیچی نمیخورد
فلش بک به ده سال پیش~
جنی:چی شده خاله اتفاقی افتاده
م.ا/ت:دخترا ات مثل دیونه ها شده هیچی نمیخوره فقط داره وسایلشو میکشنه اما الان چند دقیقه ای میشه که هیچ صدایی ازش درنمیاد من خیلی میترسم که بلایی سر خودش آورده باشه
پایان فلش بک~
هواسا:بعدش رفتیم توی... توی اتاقش و غرق خون پیداش کردیم
جیهوپ:واقعا .... متاسفیم
جنی:شما ها چرا متاسفین همش تقصیر اون عوضی
لایک کنید♡
صبح"
هواسا:ات بیدار شده؟
جنی:اره صبحونه خورد الان دوباره خوابیده تو کجا بودی؟
هواسا: تو بیمارستان جلسه بود رفتم اونجا بیمارای امروزتون هم به دکترای بخشتون سپردم
جنی:باشه خوبه منم به ات گفتم میریم بیمارستان
هواسا:شک نکرد که؟
جنی:نه
هواسا:خوبه اونا هم رسیدن
جنی:بریم
فلش به رستوران*
هواسا:ببین اونجا
جنی :بریم ..... مشتاق دیدار بچه ها
همه :سلام
تهیونگ :خیلی خوشحالم که دوباره میبینمتون
هواسا:مرسی
جین : خب چشیده که دوباره بعد این همه سال دور هم جمع شدیم
نامجون : امیدوارم چیز بدی نباشه
جنی: خب دوست داشتم بعد این همه سال برای یه چیز خوب دور هم جمع شده باشیم اما چیزی که میخوام بگم زیادم خوب نیست
جی اون: چی شده ؟ اتفاقی برای ات افتاده؟ ؟؟؟
هواسا:خب... خب راستش دیشب ات کوک رو دیده
همه:چییییییییی
جیمین:اون اون عوضی ...... آه خب کجا ؟چطور؟ باهم دیگه حرف زدن ؟
جنی:دیشب ات با یکی از دوستاش رفته بود یه مهمونی و......
جی اون: ههه اون اون مثلا داداشم داره ازدواج میکنه حتی به خودش زحمت نداد بیاد ببینه خواهری که از خونه انداختنش بیرون در چه حالی کجا (بغض)
تهوینگ :هیسشش آروم الان دیگه من هستم .....
جیهوپ:خب چی شد ات الان حالش چطور خوبه
جنی:خب نه زیاد خیلی شوکه شده و ما نمیدونیم باید چی کار کنیم دوست نداریم که حالش مثل چند ساله پیش بشه
شوگا:خب ... بعد اون روز ... یعنی وقتی که رفتین چه اتفاقی افتاد
هواسا:خب ات اولش خیلی آروم بود بعد یه هفته که به خودش اومد هرچی زیر دستش بود رو می شکست و هیچی نمیخورد
فلش بک به ده سال پیش~
جنی:چی شده خاله اتفاقی افتاده
م.ا/ت:دخترا ات مثل دیونه ها شده هیچی نمیخوره فقط داره وسایلشو میکشنه اما الان چند دقیقه ای میشه که هیچ صدایی ازش درنمیاد من خیلی میترسم که بلایی سر خودش آورده باشه
پایان فلش بک~
هواسا:بعدش رفتیم توی... توی اتاقش و غرق خون پیداش کردیم
جیهوپ:واقعا .... متاسفیم
جنی:شما ها چرا متاسفین همش تقصیر اون عوضی
لایک کنید♡
۱۰.۸k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.