پارت ۱ فیک تهکوک
مرسی که میخونی .شرایط پارت بعد آخر فیک گذاشتم.
ویو ته
از خواب بیدار شدم و آماده شدم رفتم دانشگاه و سر کلاس نشستم که استاد اومد چرت و پرت گفت و رفت و بقیه ی زنگا هم به همین صورت گذشت زنگ آخر که خورد اومد تو حیاط مدرسه که
[علامت یه پسره ای*]
*جونننن چه پسرییییی
اهمیت ندادم و رفتم.
*نادیده میگیری جیگرررر
از این حرفا زیاد میشنوم همه بهم میگن که تیکهم هعیییی. برگشتم خونه و لباسام رو عوض کردم و رفتم سرکار .من تو کافه ی ورلد کار میکنم صاحب کافه خیلی آدم خوبو مهربونیه اسمش هم کیم سوکجینه
وارد کافه شدم
+سلام
[علامت کیم سوکجین یا همون جین خودمون&]
&اع اومدی
+همم دیر کردم ؟
&نه فقط خیلی سرمون شلوغه بدو لباستو عوض کن بیا کمک که دست تنهام
+چشم
خیلی سریع رفتم لباسام رو عوض کردم و اومدم کمکش و.....
[فلش بک ۵ ساعت بعد ساعت ۸ شب]
هوففف چه روز پر مشتری بود.داشتم میزارو تمیز میکردم که ی مشتری با استایل دارک وارد شد . از لحظه ی ورودش ی حس آشنایی بهم دست داد.اومد نشست سر میزی که داشتم تمیزش میکردم
ویو کوک
نشستم . اون پسره خیلی برام آشنا بود از بغلش که رد شدم بوی خیلی خوب و آشنایی میداد انگار ی جایی دیدمش . اومد واسه سفارش گرفتن چرا قلبم انقدر تند تند میزنه .چرا اینقدر حس آشنایی دارم
+سلام چی میل دارید؟
_سلام ی قهوه ی تلخ
+فقط همین ؟
_بلع
و رفت و سفارشم رو آماده کرد و آورد
+بفرمایید
_ممنون
+نوش جون
خیلی برام آشنا بود انگار ی جایی دیدمش و از اینی که ب نظر میرسه بهم نزدیک تریم
_ببخشید
+بلع
_من شما رو جایی ندیدم؟
+فکر نکنم
_همم آها
داشتم دنبال ی چیزی میگشتم که
&تهیونگی
سرشو چرخوند سمت صدا و
+بلع
چی؟ اون ؟ اون؟ تهیونگه ؟.
ویو ته
هیونگ صدام زد میخواستم برم پیشش که اون مشتریه منو گرفت و یقه ی لباسم رو کشید پایین
+دارید چیکار میکنید؟
_تهیونگ تویی؟
+چی؟ بلع من تهیونگم شما؟
_تو کیم تهیونگی؟
+آره من کیم تهیونگم.
که هیونگ اومد
&چی شده؟
+هیچی فقط ظاهرا ایشون منو میشناسن ولی من بجاشون نمیارم !
_عااا خب چیزه من ....من....
اون پسره به من من افتاد یهو مثل برق از کافه زد بیرون میخواستم برم دنبالش که هیونگ منو گرفت
و گفت ولش کن الان بیا کمک
[فلش بک ۲ ساعت بعد]
کارم تموم شد و تو راه خونه بودم و خیلی خلوت بود که ..........
شرایط پارت بعد
۲۵ لایک و ۲۵ کامنت
ببینم چقدر جون میدین براشون🥲💜
ویو ته
از خواب بیدار شدم و آماده شدم رفتم دانشگاه و سر کلاس نشستم که استاد اومد چرت و پرت گفت و رفت و بقیه ی زنگا هم به همین صورت گذشت زنگ آخر که خورد اومد تو حیاط مدرسه که
[علامت یه پسره ای*]
*جونننن چه پسرییییی
اهمیت ندادم و رفتم.
*نادیده میگیری جیگرررر
از این حرفا زیاد میشنوم همه بهم میگن که تیکهم هعیییی. برگشتم خونه و لباسام رو عوض کردم و رفتم سرکار .من تو کافه ی ورلد کار میکنم صاحب کافه خیلی آدم خوبو مهربونیه اسمش هم کیم سوکجینه
وارد کافه شدم
+سلام
[علامت کیم سوکجین یا همون جین خودمون&]
&اع اومدی
+همم دیر کردم ؟
&نه فقط خیلی سرمون شلوغه بدو لباستو عوض کن بیا کمک که دست تنهام
+چشم
خیلی سریع رفتم لباسام رو عوض کردم و اومدم کمکش و.....
[فلش بک ۵ ساعت بعد ساعت ۸ شب]
هوففف چه روز پر مشتری بود.داشتم میزارو تمیز میکردم که ی مشتری با استایل دارک وارد شد . از لحظه ی ورودش ی حس آشنایی بهم دست داد.اومد نشست سر میزی که داشتم تمیزش میکردم
ویو کوک
نشستم . اون پسره خیلی برام آشنا بود از بغلش که رد شدم بوی خیلی خوب و آشنایی میداد انگار ی جایی دیدمش . اومد واسه سفارش گرفتن چرا قلبم انقدر تند تند میزنه .چرا اینقدر حس آشنایی دارم
+سلام چی میل دارید؟
_سلام ی قهوه ی تلخ
+فقط همین ؟
_بلع
و رفت و سفارشم رو آماده کرد و آورد
+بفرمایید
_ممنون
+نوش جون
خیلی برام آشنا بود انگار ی جایی دیدمش و از اینی که ب نظر میرسه بهم نزدیک تریم
_ببخشید
+بلع
_من شما رو جایی ندیدم؟
+فکر نکنم
_همم آها
داشتم دنبال ی چیزی میگشتم که
&تهیونگی
سرشو چرخوند سمت صدا و
+بلع
چی؟ اون ؟ اون؟ تهیونگه ؟.
ویو ته
هیونگ صدام زد میخواستم برم پیشش که اون مشتریه منو گرفت و یقه ی لباسم رو کشید پایین
+دارید چیکار میکنید؟
_تهیونگ تویی؟
+چی؟ بلع من تهیونگم شما؟
_تو کیم تهیونگی؟
+آره من کیم تهیونگم.
که هیونگ اومد
&چی شده؟
+هیچی فقط ظاهرا ایشون منو میشناسن ولی من بجاشون نمیارم !
_عااا خب چیزه من ....من....
اون پسره به من من افتاد یهو مثل برق از کافه زد بیرون میخواستم برم دنبالش که هیونگ منو گرفت
و گفت ولش کن الان بیا کمک
[فلش بک ۲ ساعت بعد]
کارم تموم شد و تو راه خونه بودم و خیلی خلوت بود که ..........
شرایط پارت بعد
۲۵ لایک و ۲۵ کامنت
ببینم چقدر جون میدین براشون🥲💜
۱۲.۹k
۱۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.