part17
part17
همه پاشدن و تشکر کردن منم رفتم
تا سفره رو جمع کنم
امید گفت: دختر عمه دست شماهم درد نکنه
+انجام وظیفه هست پسر دایی
کل ظرفا رو با کمک مامان جمع کردیم
بردیم داشتم میشستم ظرفا رو که خاله مانعم شد
و نگذاشت بشورم ...... منم رفتم و یکمی حال و تمیز کردم
مهمونا کم کم رفتن
منم خسته شده بودم رفتم تا بخوابم
اول رفتم صورتمو شستم و به مامان بابا شب بخیر گفتم
رفتم توی اتاقم لباسامو عوض کردم یه لباس خیلی راحت
همه پاشدن و تشکر کردن منم رفتم
تا سفره رو جمع کنم
امید گفت: دختر عمه دست شماهم درد نکنه
+انجام وظیفه هست پسر دایی
کل ظرفا رو با کمک مامان جمع کردیم
بردیم داشتم میشستم ظرفا رو که خاله مانعم شد
و نگذاشت بشورم ...... منم رفتم و یکمی حال و تمیز کردم
مهمونا کم کم رفتن
منم خسته شده بودم رفتم تا بخوابم
اول رفتم صورتمو شستم و به مامان بابا شب بخیر گفتم
رفتم توی اتاقم لباسامو عوض کردم یه لباس خیلی راحت
۲.۷k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.