lօѵҽ sԵօɾíҽs (1)
_اون از عشقم سو استفاده کرد!!...
clҽօթαԵɾα
"از زبان کیم نامجون(مارک آنتونی)"
«من فقط میخواستم قدرتمو افزایش بدم... میخواستم به همه ثابت کنم من لیاقت این تاج و تخت و دارم... برای همین به کلئوپاترا اتهام زدم تا بیاد ب دیدارم... اونجوری معلومه که همه جا میپیچه که من از ریزه کاری هایه بقیه خبردارم... من لاف زدم تا بالاتر برم، ولی سقوط کردم...»
کلئوپاترا با هر قدمی که روی زمینه سرده طلایی رنگه قصر برمیداشت توجه تک تک کارکنا و به خودش جلب میکرد... باوقار، زیرک، جذاب، مطمعن... چیزی کم نداشت... جواهرات *لوکسش* به اندازه ی صورت بی نقصش برق میزدن... صدای کوچک، نرم و لطیفش و روی هم گذاشت با چشمایی مطمعن به پادشاهه تازه ی روبه روش خیره شد...
+اتهام بزرگی زدین، ولی من ادم بخشنده ای هستم. حالا منتظرم تا توضیح بدین که چرا لاف زدین.
"از زبان کیم نامجون"
«دستهامو حس نمیکنم... دستهام یخ زدن... چشمهام دارن از شدت درخشان بودنش میسوزن... زبونم سِر شده و حرکت نمیکنه... من این زن و برای خودم میخوام... کاملا برای خودم...»
_بیخیاله هرچیزی که گفتم... به نظر میرسه ملکه ی پر قدرتی هستی... چطور میشه اگه علیه دو پادشاه های دیگه متحد شیم؟ (یعنی نامجون و کلئوپاترا باهم متحد شن و با دوتا پادشاه های دیگه بجنگن)
کلئوپاترا و کیم نامجون، علیه دو پادشاهه تازه ی دیگه جنگ کردن... حالا چرا کلئوپاترا قبول کرد؟ چون میخواست پسرش که از همسر قبلیش بود جای اکتاویون، جانشین قانونیه همسر قبلیش، پادشاه بشه....
اکتاویون با خودش گفت، نامجون کاملا زیر سلطه ی کلئوپاتراست... پس اون هم جنگ و بزرگ تر کرد و باعث شکست نامجون و کلئوپاترا شد... وقتی شکست خوردن، کلئوپاترا به مقبره ای که برای خودش ساخته بود پناه برد، ولی بی خبر...
کیم نامجون که باخودش فکر کرده بود ک کلئوپاترا مرده، خودش و با شمشیر کشت...
اره خب، همیشه ادمها عاشقانه نمیپرستنت، جواب محبت هات و نمیدن. و مهم نیست چندبار خودت و فداش کنی، کسی که از اول ازت سو استفاده کرد، تا اخر سو استفاده میکنه...
*بخونین*
خب بچز، این ی تک پارتی بود و ادامه نداره و اینکه این داستان واقعیه. من دارم ی سری داستانیهایی مینویسم ک منبعشون ویکیپدیاس و کلا داستان های عاشقانه ی قدیمیه ک یکم تغییرشون میدم. مثلا حرفایی ک بهم میزنن یا شخصیتهای مردشون و. کلی موضوع دارم این اولیش بود. پس اینا همشون وانشاتن و ادامه ندارن. اون 1 بالا ب معنی چن پارتی بودن نیست، ب معنی اینه ک این اولین پارت از سری وانشات های love story عه. در هین اینا تک پارتیای عادیه خودمم میزارم. ولی فک کنم حالا حالا اینجوری ننویسم🗿💔
clҽօթαԵɾα
"از زبان کیم نامجون(مارک آنتونی)"
«من فقط میخواستم قدرتمو افزایش بدم... میخواستم به همه ثابت کنم من لیاقت این تاج و تخت و دارم... برای همین به کلئوپاترا اتهام زدم تا بیاد ب دیدارم... اونجوری معلومه که همه جا میپیچه که من از ریزه کاری هایه بقیه خبردارم... من لاف زدم تا بالاتر برم، ولی سقوط کردم...»
کلئوپاترا با هر قدمی که روی زمینه سرده طلایی رنگه قصر برمیداشت توجه تک تک کارکنا و به خودش جلب میکرد... باوقار، زیرک، جذاب، مطمعن... چیزی کم نداشت... جواهرات *لوکسش* به اندازه ی صورت بی نقصش برق میزدن... صدای کوچک، نرم و لطیفش و روی هم گذاشت با چشمایی مطمعن به پادشاهه تازه ی روبه روش خیره شد...
+اتهام بزرگی زدین، ولی من ادم بخشنده ای هستم. حالا منتظرم تا توضیح بدین که چرا لاف زدین.
"از زبان کیم نامجون"
«دستهامو حس نمیکنم... دستهام یخ زدن... چشمهام دارن از شدت درخشان بودنش میسوزن... زبونم سِر شده و حرکت نمیکنه... من این زن و برای خودم میخوام... کاملا برای خودم...»
_بیخیاله هرچیزی که گفتم... به نظر میرسه ملکه ی پر قدرتی هستی... چطور میشه اگه علیه دو پادشاه های دیگه متحد شیم؟ (یعنی نامجون و کلئوپاترا باهم متحد شن و با دوتا پادشاه های دیگه بجنگن)
کلئوپاترا و کیم نامجون، علیه دو پادشاهه تازه ی دیگه جنگ کردن... حالا چرا کلئوپاترا قبول کرد؟ چون میخواست پسرش که از همسر قبلیش بود جای اکتاویون، جانشین قانونیه همسر قبلیش، پادشاه بشه....
اکتاویون با خودش گفت، نامجون کاملا زیر سلطه ی کلئوپاتراست... پس اون هم جنگ و بزرگ تر کرد و باعث شکست نامجون و کلئوپاترا شد... وقتی شکست خوردن، کلئوپاترا به مقبره ای که برای خودش ساخته بود پناه برد، ولی بی خبر...
کیم نامجون که باخودش فکر کرده بود ک کلئوپاترا مرده، خودش و با شمشیر کشت...
اره خب، همیشه ادمها عاشقانه نمیپرستنت، جواب محبت هات و نمیدن. و مهم نیست چندبار خودت و فداش کنی، کسی که از اول ازت سو استفاده کرد، تا اخر سو استفاده میکنه...
*بخونین*
خب بچز، این ی تک پارتی بود و ادامه نداره و اینکه این داستان واقعیه. من دارم ی سری داستانیهایی مینویسم ک منبعشون ویکیپدیاس و کلا داستان های عاشقانه ی قدیمیه ک یکم تغییرشون میدم. مثلا حرفایی ک بهم میزنن یا شخصیتهای مردشون و. کلی موضوع دارم این اولیش بود. پس اینا همشون وانشاتن و ادامه ندارن. اون 1 بالا ب معنی چن پارتی بودن نیست، ب معنی اینه ک این اولین پارت از سری وانشات های love story عه. در هین اینا تک پارتیای عادیه خودمم میزارم. ولی فک کنم حالا حالا اینجوری ننویسم🗿💔
۱۵.۹k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.