آخرین بوسه ۷۷
جونگ کوک لبخند شیطنت آمیزی زد و رقت دم گوش ات و گفت:
میدونم ات،ولی تو حتی به نگاهی که از طرف تهیونگ و یونا رو خودت حس می کنی
محل نده
و بعد ات رو محکم تر بغل کرد و دستش رو منکم تر گرفت
طوری که ات گفت:
یا کوکی دردم میگیره ها،
مگه میخوان منو بدزدن که
اینطوری منو سفت گرفتی؟
جونگ کوک لبخند زد و گفت:
نه، میخوام تو و بچم بهم نزدیک تر باشید،راستی ات دلم برای بوی گردنت تنگ شده، می تونم گردنت رو بو کنم؟
(میدونم چرا جونگ کوک این کارا رو جلو بقیه میکنه حرصم در میاد😂)
ات با تعجب گفت:
چی! آخه اینجا؟!
راوی:
و بعد جونگ کوک
بدون اینکه ات جوابش رو بده رفت سمت گردن ات و بوش کرد و کیس مارک
کوچیک رو گردنش گذاشت
این داستان ادامه دارد...💜
#فیک
#جونگ_کوک
میدونم ات،ولی تو حتی به نگاهی که از طرف تهیونگ و یونا رو خودت حس می کنی
محل نده
و بعد ات رو محکم تر بغل کرد و دستش رو منکم تر گرفت
طوری که ات گفت:
یا کوکی دردم میگیره ها،
مگه میخوان منو بدزدن که
اینطوری منو سفت گرفتی؟
جونگ کوک لبخند زد و گفت:
نه، میخوام تو و بچم بهم نزدیک تر باشید،راستی ات دلم برای بوی گردنت تنگ شده، می تونم گردنت رو بو کنم؟
(میدونم چرا جونگ کوک این کارا رو جلو بقیه میکنه حرصم در میاد😂)
ات با تعجب گفت:
چی! آخه اینجا؟!
راوی:
و بعد جونگ کوک
بدون اینکه ات جوابش رو بده رفت سمت گردن ات و بوش کرد و کیس مارک
کوچیک رو گردنش گذاشت
این داستان ادامه دارد...💜
#فیک
#جونگ_کوک
۸.۱k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.