رز سفید p37

همه رفتن بیرون...
+من بلد نیستم.... چجوری باید شیر بدم(بغض)
_گریه نداره که.....
ببین باید سینتو بزاری تو دهنش....
و منم گذاشتم...و ...یه کوجولو خجالت کشیدم و قرمز شدم....
_چرا خجالت میکشی؟...
وای وای....چه کوچولوی خجالتی ای.....عین گوجه شدی
+(لبخند آروم)
_اینو برای تو گرفتم....
و یه جعبه از تو جیبش در آورد...
+ههه...چرا زحمت کشیدی!
دستت درد نکنه مهربونم....
بازش کرد و توش یه ‌ست خیلی خوشگل رز سفید بود...
که از الماس ساخته شده بود....
+خیلی خوشگله...(بغض)
_دورت بگردم...چرا گریه میکنی....
وای وای چه تند تند شیر میخوره!
این از منم....
+خببببب...بسه
_چشماش چه گرده ....
+عین خودته....
_هی..‌قرار نیست این اومد منو فراموش کنیاا!!بگم....
_از این به بعدم لطف کن شیر خشک بده میل کنن....
+جونگکوک!
مگه بچه ای؟
_این یه روزم نیست اومده به این بیشتر از من توجه میکنی......
+کوک این کوچولوعه!
_اه..
+قرار نیست حسودی کنیا!
_یه جوری میگی انگار کیه...
+کوک حسود نشو...
بچته ها!
کوک انقدر کیوت شده بود که کشیدم تو بغلم و یه عالمه بوسش کردم....
+عین خرگوشایی که هویج بهشون نرسیده شدی!
_خودتو مسخره کن....
+کوچولو...
_هیییی...یه کوچولویی نشونت بدم که....
+عههه تحدیدم نکن انقدر...