پارت اول
دوست پسر مافیا🌓
ویو ا/ت :
صبح با خوردن نور خورشید به چشم هام ، از خواب بیدار شدم. مثل همیشه با صورت جونگکوک که شبیه خرگوش ها خوابیده بود متوجه شدم یه بوسه ای روی لبش گذاشتم و از روی تخت بلند شدم و کارهای لازم رو انجام دادم و رفتم برای جونگکوک صبحونه درست کنم
ویو جونگکوک :
از خواب بیدار شدم دیدم ا/ت نیست فهمیدم رفته صبحانه درست کنه ( اینجا جونگکوک خونه ات هستش وگرنه خونه جونگکوک خدمتکار داره)
بلند شدم و کار های لازم رو انجام دادم ورفتم پیشش
ویو ات:
داشتم پنکیک هارو آماده میکردم که متوجه شدم جونگکوک از پشت بغلم کرده و میگه : عشقم پنکیک درست کردی ؟ گفتم : اره . از چهرش معلوم بود خوشحال شده بعد که میز رو چیدیم و صبحانه خوردیم دیدم که ……
ویو ا/ت :
صبح با خوردن نور خورشید به چشم هام ، از خواب بیدار شدم. مثل همیشه با صورت جونگکوک که شبیه خرگوش ها خوابیده بود متوجه شدم یه بوسه ای روی لبش گذاشتم و از روی تخت بلند شدم و کارهای لازم رو انجام دادم و رفتم برای جونگکوک صبحونه درست کنم
ویو جونگکوک :
از خواب بیدار شدم دیدم ا/ت نیست فهمیدم رفته صبحانه درست کنه ( اینجا جونگکوک خونه ات هستش وگرنه خونه جونگکوک خدمتکار داره)
بلند شدم و کار های لازم رو انجام دادم ورفتم پیشش
ویو ات:
داشتم پنکیک هارو آماده میکردم که متوجه شدم جونگکوک از پشت بغلم کرده و میگه : عشقم پنکیک درست کردی ؟ گفتم : اره . از چهرش معلوم بود خوشحال شده بعد که میز رو چیدیم و صبحانه خوردیم دیدم که ……
۱۰.۲k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.