„«★تکپارتی~𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚★»”
„«★تکپارتی~𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚★»”
#تکپارتی_درخواستی
"داخل اتاق ساکت و تاریک نشسته بودی،راستش خیلی غمگین بودی"
"چند روزی بود که هی پشت سر هم برات پیام میومد که شوگا بهت خیانت کرده"
"راستش باهات سرد شده بود،و احتمال این برات بیشتر شده بود و شکت هی بیشتر و بیشتر میشد"
"انقدر دور از چشم شوگا و بقیه اشک میریختی،افسرده شده بودی"
"کسی رو نداشتی،فقط شوگا بود یپشت
که اونم چند روزی بود باهات سرد شده بود"
"𝐚.𝐭:شاید بهترین راه خودکشیه نه؟"
"اینو گفتی و بلند شدی،خواستی بری که صدای در اومد"
"سریع اشکاتو پاک کردی و با لبخند فیک رفتی بیرون از اتاق"
"شوگارو دیدی که خسته خودشو پرت کرد رو مبل"
"𝐚.𝐭:شوگا،کمرت درد میگیره بیا رو تخت بخواب"
"با همون حالت آشفته و خسته گفت"
"𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚:حوصله ندارم امشب همینجا میخوابم"
"میدونستی اگر کشش بدی،دعوای بدی میشه؛پس بیخیال شدی"
"رفتی تو فکر..چرا همیشه من توجه میکنم؟ چرا همیشه من به فکر همه هستم؟
چرا هیچکس به فکر من نیست؟
انقدر بدبختم؟ یعنی انقدر بدم؟"
"با همین فکرا اشک تو چشمای مشکی رنگت جمع شد،ولی خودتو تکون دادی تا به خودت بیای و از این حال در بیای"
"فردا"
"از زیر پتو اومدی بیرون،زیر چشات گود افتاده بود انقدر گریه میکردی و نخوابیدی"
"از رو تخت بلندشدی و رفتی بیرون اتاق،دیدی کسی نیست؛باز مثل همیشه"
"بدون هیچ خدافظی،بدون هیچ سلامی"
"خسته شده بودی،ولی یه حس بدی درونت داشت"
"𝐚.𝐭:چی میشه از همچی دست بکشم؟"
"که یهو صدای زنگ گوشیت اومد،گوشیتو برداشتی که دیدی شماره ناشناسه"
"پس بیخیالش شدی،چون واقعا تو این حال و روزت اصلا حوصله ی حرفای این دیوونه هارو نداشتی"
"مثل همیشه رفتی سمت یخچال و یه شکلات برداشتی و خوردی،انقدر که غذا نمیخوردی لاغر شده بودی"
"𝐚.𝐭:یعنی الان واقعا سرکاره؟"
"با این حرفت سریع خودتو تکون دادی،"
"𝐚.𝐭:نباید حرفشونو باور کنم،بسه"
"ساعت2شب"
"منتطر شوگا بودی تا بیاد،استرس تمام وجودتو پر کرده بود"
"هی با خودت زمزمه میکردی"اون میاد پس نگران نباش" و هی ناخونتو میمکیدی"
"که یهو گوشیت روشن شد،نگاهش کردی که یه پیام از طرف یه شماره ناشناس بود"
"استرست بیشتر شده بود،با صدای لرزون زدی رو عکس تا باز بشه"
"عکسه باز شد و بعداز دیدنش..."
"با گریه های شدید،گوشیت از دستات افتاده بود پایین"
"نمیتونستی هیچیو باور کنی،انقدر گریه هات شدید بود که نمیتونستی جایی رو ببینی"
"𝐚.𝐭:هیچکدومشون واقعی نیست؟نه؟"
"همینطور با گریه این جمله رو میگفتی"
"که در باز شد،صدای شوگا میومد که میگفت"
"𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚:ا/ت؟ داری گریه میکنی؟"
"با چشمای اشکی در رو باز کردی،بدون توجه بهش رفتی سمت پشت بوم"
تکپارتی که تبدیل به دوپارتی شد🤦🏾♀️
#تکپارتی_درخواستی
"داخل اتاق ساکت و تاریک نشسته بودی،راستش خیلی غمگین بودی"
"چند روزی بود که هی پشت سر هم برات پیام میومد که شوگا بهت خیانت کرده"
"راستش باهات سرد شده بود،و احتمال این برات بیشتر شده بود و شکت هی بیشتر و بیشتر میشد"
"انقدر دور از چشم شوگا و بقیه اشک میریختی،افسرده شده بودی"
"کسی رو نداشتی،فقط شوگا بود یپشت
که اونم چند روزی بود باهات سرد شده بود"
"𝐚.𝐭:شاید بهترین راه خودکشیه نه؟"
"اینو گفتی و بلند شدی،خواستی بری که صدای در اومد"
"سریع اشکاتو پاک کردی و با لبخند فیک رفتی بیرون از اتاق"
"شوگارو دیدی که خسته خودشو پرت کرد رو مبل"
"𝐚.𝐭:شوگا،کمرت درد میگیره بیا رو تخت بخواب"
"با همون حالت آشفته و خسته گفت"
"𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚:حوصله ندارم امشب همینجا میخوابم"
"میدونستی اگر کشش بدی،دعوای بدی میشه؛پس بیخیال شدی"
"رفتی تو فکر..چرا همیشه من توجه میکنم؟ چرا همیشه من به فکر همه هستم؟
چرا هیچکس به فکر من نیست؟
انقدر بدبختم؟ یعنی انقدر بدم؟"
"با همین فکرا اشک تو چشمای مشکی رنگت جمع شد،ولی خودتو تکون دادی تا به خودت بیای و از این حال در بیای"
"فردا"
"از زیر پتو اومدی بیرون،زیر چشات گود افتاده بود انقدر گریه میکردی و نخوابیدی"
"از رو تخت بلندشدی و رفتی بیرون اتاق،دیدی کسی نیست؛باز مثل همیشه"
"بدون هیچ خدافظی،بدون هیچ سلامی"
"خسته شده بودی،ولی یه حس بدی درونت داشت"
"𝐚.𝐭:چی میشه از همچی دست بکشم؟"
"که یهو صدای زنگ گوشیت اومد،گوشیتو برداشتی که دیدی شماره ناشناسه"
"پس بیخیالش شدی،چون واقعا تو این حال و روزت اصلا حوصله ی حرفای این دیوونه هارو نداشتی"
"مثل همیشه رفتی سمت یخچال و یه شکلات برداشتی و خوردی،انقدر که غذا نمیخوردی لاغر شده بودی"
"𝐚.𝐭:یعنی الان واقعا سرکاره؟"
"با این حرفت سریع خودتو تکون دادی،"
"𝐚.𝐭:نباید حرفشونو باور کنم،بسه"
"ساعت2شب"
"منتطر شوگا بودی تا بیاد،استرس تمام وجودتو پر کرده بود"
"هی با خودت زمزمه میکردی"اون میاد پس نگران نباش" و هی ناخونتو میمکیدی"
"که یهو گوشیت روشن شد،نگاهش کردی که یه پیام از طرف یه شماره ناشناس بود"
"استرست بیشتر شده بود،با صدای لرزون زدی رو عکس تا باز بشه"
"عکسه باز شد و بعداز دیدنش..."
"با گریه های شدید،گوشیت از دستات افتاده بود پایین"
"نمیتونستی هیچیو باور کنی،انقدر گریه هات شدید بود که نمیتونستی جایی رو ببینی"
"𝐚.𝐭:هیچکدومشون واقعی نیست؟نه؟"
"همینطور با گریه این جمله رو میگفتی"
"که در باز شد،صدای شوگا میومد که میگفت"
"𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚:ا/ت؟ داری گریه میکنی؟"
"با چشمای اشکی در رو باز کردی،بدون توجه بهش رفتی سمت پشت بوم"
تکپارتی که تبدیل به دوپارتی شد🤦🏾♀️
۱۴.۰k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.