ری اکشن اگ دامن کوتاه بپوشید:)
ری اکشن اگ دامن کوتاه بپوشید:)
نسبت:دوست پسر:)
اسلاید دوم لباستونه:)
.
مایکی/ Mikey:
ساعت ۶ مایکی بهت پیام داد قراره ساعت ۱۰ بیاد خونت(شما تنها زندگی میکنید)
ت هم دلت میخواست یکم سر ب سر مایکی بزاری و ببینی ری اکشنش چیه اگ دامن کوتاه بپوشی بنابر این ساعت ۸ و نیم رفتی ی دوش ۴۵ دقیقهای گرفتی و ی نیم تنه و دامن کوتاه پوشیدی و یکمم تینت زدی و موهات رو باز گذاشتی
و دیدی ی ربع ب دهه سریع رفتی داخل پذیرایی و یکم خوراکی آماده کردی و روی میز جلو کاناپه گذاشتی و ی فیلم اکشن هم انتخاب کردی .
وقتی مایکی زنگ در رو زد در رو با ی لبخند باز کردی و سلام کردی و رفتی کنار تا مایکی بیاد ت.
مایکی هم همین جوری فقط ب بدنت نگاه میکرد ک یهو ب خودش اومد و سلام کرد و اومد داخل
وقتی وارد شد رفت و روی کاناپه نشست و تدهم کنارش نشستی چند دقیقه بینتون سکوت بود ک مایکی لب باز کرد و گفت
مایکی:آمممم دورایاکی کوچولوم برا کی دامن کوتاه و نیم تنه پوشیده؟
تدهم یکم خجالت کشیدی اما گفتی
ا/ت: خب معلوم نیست گفتم اینطوری بپوشم ک خستگی دوست پسرم رو در بیارم. مگه بده؟
مایکی ی لبخند شیطانی زد و وقتی ت بهش نگاه کردی لبخند شیطانیش محو شد و جاش رو با ی لبخند کیوت عوض کرد
ت فیلم رو گذاشتی و همین جوری ک فیلم رو نگاه میکردید خوراکی هم میخورید اما وسطای فیلم فهمیدی مایکی فقط داره ب ت نگاه میکنه ت هم برگشتی سمت مایکی و گفتی
ا/ت: مایکی فیلم و ببین ن منو
مایکی:دارم نگاه میکنم
ا/ت:فیلم و ببین ت فقط ذول زدی ب من
مایکی: چ چیزی قشنگ تر از نگاه کردن ب تو تازه وقتی ک برام ایندطوری لباس پوشیدی.
ت هم یکم خجالت کشیدی اما ب رو خودت نیاوردی.
اما مایکی از گوشات فهمید. مایکی کنترل رو برداشت و تلویزیون رو خاموش کرد و روت هیمه زد ت هم همین جوری هی سرش غرغر میکردی ک چرا نزاشت فیلم و ببینی ک یهو شروع کرد مک زدن لبات تا چند دقیقه همین جوری بود ک یهو ولت کرد و قشنگ بغلت کرد و روی کاناپه تا صبح با هم خوابیدین.
.
بچه ها ب نظرتون از بقیه هم بنویسم؟:)
نسبت:دوست پسر:)
اسلاید دوم لباستونه:)
.
مایکی/ Mikey:
ساعت ۶ مایکی بهت پیام داد قراره ساعت ۱۰ بیاد خونت(شما تنها زندگی میکنید)
ت هم دلت میخواست یکم سر ب سر مایکی بزاری و ببینی ری اکشنش چیه اگ دامن کوتاه بپوشی بنابر این ساعت ۸ و نیم رفتی ی دوش ۴۵ دقیقهای گرفتی و ی نیم تنه و دامن کوتاه پوشیدی و یکمم تینت زدی و موهات رو باز گذاشتی
و دیدی ی ربع ب دهه سریع رفتی داخل پذیرایی و یکم خوراکی آماده کردی و روی میز جلو کاناپه گذاشتی و ی فیلم اکشن هم انتخاب کردی .
وقتی مایکی زنگ در رو زد در رو با ی لبخند باز کردی و سلام کردی و رفتی کنار تا مایکی بیاد ت.
مایکی هم همین جوری فقط ب بدنت نگاه میکرد ک یهو ب خودش اومد و سلام کرد و اومد داخل
وقتی وارد شد رفت و روی کاناپه نشست و تدهم کنارش نشستی چند دقیقه بینتون سکوت بود ک مایکی لب باز کرد و گفت
مایکی:آمممم دورایاکی کوچولوم برا کی دامن کوتاه و نیم تنه پوشیده؟
تدهم یکم خجالت کشیدی اما گفتی
ا/ت: خب معلوم نیست گفتم اینطوری بپوشم ک خستگی دوست پسرم رو در بیارم. مگه بده؟
مایکی ی لبخند شیطانی زد و وقتی ت بهش نگاه کردی لبخند شیطانیش محو شد و جاش رو با ی لبخند کیوت عوض کرد
ت فیلم رو گذاشتی و همین جوری ک فیلم رو نگاه میکردید خوراکی هم میخورید اما وسطای فیلم فهمیدی مایکی فقط داره ب ت نگاه میکنه ت هم برگشتی سمت مایکی و گفتی
ا/ت: مایکی فیلم و ببین ن منو
مایکی:دارم نگاه میکنم
ا/ت:فیلم و ببین ت فقط ذول زدی ب من
مایکی: چ چیزی قشنگ تر از نگاه کردن ب تو تازه وقتی ک برام ایندطوری لباس پوشیدی.
ت هم یکم خجالت کشیدی اما ب رو خودت نیاوردی.
اما مایکی از گوشات فهمید. مایکی کنترل رو برداشت و تلویزیون رو خاموش کرد و روت هیمه زد ت هم همین جوری هی سرش غرغر میکردی ک چرا نزاشت فیلم و ببینی ک یهو شروع کرد مک زدن لبات تا چند دقیقه همین جوری بود ک یهو ولت کرد و قشنگ بغلت کرد و روی کاناپه تا صبح با هم خوابیدین.
.
بچه ها ب نظرتون از بقیه هم بنویسم؟:)
۱۴.۹k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.