part 2
part 2
سمت راستم بغل دیوار یه مبل سه نفره قرمز دیگه هست که بغلش یه کتاب خونه هست
اما وایسا یه پسر روی اون دراز کشیده بود اما قسم میخورم وقتی آمدم تو کسی توی اتاق نبود
رفتم سمتش دیدم خوابیده و فقط ی زیر پیرن سفید و یه شلوار مشکی باش بود و موهاش نسبتا بلند بود و پوست سفیدی داشت چند تا تتو هم داشت
رفتم سمتش ببینم نفس میکشه همین که صورتم رو به قفسه سینش نزدیک کردم چشم هایش رو باز کرد چشم هاش مثل خون قرمز بود یکدفعه با دستش گردنم رو گرفت و پاشد چسبوندتم به دیوار
ا.ت : داری چیکار میکنی ......دیوانه؟ ( سرفه)
کوک : ای موجود کوچولو میخواستی باهام چیکار کنی ؟
ا.ت : داری خفم میکنییی (سرفه بیشتر )
کوک : جواب منو بده . تو کی هستی ؟
نامجون : هی جنگ کوک ولش کن
کوک گلوی ا.ت رو ول کرد و گذاشت براه
ا.ت هم از ترس خودش رو روی زمین کشید و سرفه سرفه کنان از کوک فاصله گرفت
ا.ت : دیوانه ( با داد و سرفه )
نامجون : داد نزن
ویو ا.ت ⬜️
یکدفعه دیدم یه پسر با کت و شلوار و چشم های قرمز و پوست سفید روی پله ها وایستاده
نامجون : تو باید ا.ت باشی ؟
ا.ت : بله آقا (سرفه)
نامجون :بی ادبی برادرم رو ببخش من کیم نامجون هستم و این هم جئون جونگ کوک هستش
کوک : خب پس اون دختر کوچولوی که ۲ سال باید تحملش کنم توی
جیمین : این همه سر رو صدا برای چیه کوک هان ؟ (عصبی )
یکدفعه ی پسر با پیرهن مردونه و کلاه با پوست سفید و چشم قرمز وارد اتاق شد
نامجون : این هم یکی دیگه از برادرانم پارک جیمین
جیمین : اوه سلام هرزه کوچولو
ا.ت : چی ؟
جیمین : چقدر کوچولو هستی میتونم توی مشتم لهت کنم
نامجون : ام یک نفر کمه اممم ته بیا اینجا ؟
تهیونگ : وای وای وای بسه آنقدر داد نزن خودم میام این همه سر و صدا بخاطر یه مزاحم کوچولو
نامجون : این هم برادر کوچیکه کیم تهیونگ
اون پسر خیلی یکدفعه تو طبقه دوم ظاهر شد
اون هم مثل بقیه برار هاش بود ولی بی حال تر و خسته اون یه هودی آبی نفتی پوشیده بود و کف دستش رو با باند بسته بود
نامجون : خب با همه آشنا شدی ؟
ا.ت : ار ....... بله
شرایط پارت بعد ۳ تا لایک ۳ تا کامنت
خدا وکیلی خیلی زحمت کشیدم بی رحم یه لایک بکن
سمت راستم بغل دیوار یه مبل سه نفره قرمز دیگه هست که بغلش یه کتاب خونه هست
اما وایسا یه پسر روی اون دراز کشیده بود اما قسم میخورم وقتی آمدم تو کسی توی اتاق نبود
رفتم سمتش دیدم خوابیده و فقط ی زیر پیرن سفید و یه شلوار مشکی باش بود و موهاش نسبتا بلند بود و پوست سفیدی داشت چند تا تتو هم داشت
رفتم سمتش ببینم نفس میکشه همین که صورتم رو به قفسه سینش نزدیک کردم چشم هایش رو باز کرد چشم هاش مثل خون قرمز بود یکدفعه با دستش گردنم رو گرفت و پاشد چسبوندتم به دیوار
ا.ت : داری چیکار میکنی ......دیوانه؟ ( سرفه)
کوک : ای موجود کوچولو میخواستی باهام چیکار کنی ؟
ا.ت : داری خفم میکنییی (سرفه بیشتر )
کوک : جواب منو بده . تو کی هستی ؟
نامجون : هی جنگ کوک ولش کن
کوک گلوی ا.ت رو ول کرد و گذاشت براه
ا.ت هم از ترس خودش رو روی زمین کشید و سرفه سرفه کنان از کوک فاصله گرفت
ا.ت : دیوانه ( با داد و سرفه )
نامجون : داد نزن
ویو ا.ت ⬜️
یکدفعه دیدم یه پسر با کت و شلوار و چشم های قرمز و پوست سفید روی پله ها وایستاده
نامجون : تو باید ا.ت باشی ؟
ا.ت : بله آقا (سرفه)
نامجون :بی ادبی برادرم رو ببخش من کیم نامجون هستم و این هم جئون جونگ کوک هستش
کوک : خب پس اون دختر کوچولوی که ۲ سال باید تحملش کنم توی
جیمین : این همه سر رو صدا برای چیه کوک هان ؟ (عصبی )
یکدفعه ی پسر با پیرهن مردونه و کلاه با پوست سفید و چشم قرمز وارد اتاق شد
نامجون : این هم یکی دیگه از برادرانم پارک جیمین
جیمین : اوه سلام هرزه کوچولو
ا.ت : چی ؟
جیمین : چقدر کوچولو هستی میتونم توی مشتم لهت کنم
نامجون : ام یک نفر کمه اممم ته بیا اینجا ؟
تهیونگ : وای وای وای بسه آنقدر داد نزن خودم میام این همه سر و صدا بخاطر یه مزاحم کوچولو
نامجون : این هم برادر کوچیکه کیم تهیونگ
اون پسر خیلی یکدفعه تو طبقه دوم ظاهر شد
اون هم مثل بقیه برار هاش بود ولی بی حال تر و خسته اون یه هودی آبی نفتی پوشیده بود و کف دستش رو با باند بسته بود
نامجون : خب با همه آشنا شدی ؟
ا.ت : ار ....... بله
شرایط پارت بعد ۳ تا لایک ۳ تا کامنت
خدا وکیلی خیلی زحمت کشیدم بی رحم یه لایک بکن
۳.۲k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.