تک پارتی(درخواستی)
#درخواستی
#تک_پارتی
#فلیکس
[وقتی پریودی و حواسش بهت هست...]
ویو ا.ت
با احساس سوزشی از پایین تنت چشماتو باز کردی اتاق تاریک بود دستتو بردی سمت گوشی تا ساعتو چک کنی که دیدی ساعت ۳ شبه برگشتی سمت اون طرف تخت که دیدی فلیکس خوابه خندیدی و حجم بیشتری از پتو رو روی اون کشیدی که یهو شکمت بد جوری درد کرد که به خودت پیچیدی ولی صدات در نیومد تا بیدارش نکنی...
پس زود از تخت بلند شدی تا همه جارو به گند نکشی...
با چشمای که هنوز خوابآلود بود و نمیتونستی درست بازشون کنی رفتی سمت دستشوی...
یه پد برداشتی و کارای لازمو انجام دادی بعد اتمام کارت خواستی از دستشویی خارج شی که با درد شدید شکمت متوقف شدی زود نشستی رو زمین چون خیلی درد داشت...
علامت ا.ت+ علامت فلیکس_
+ایششش درد داره...(بغض)
از دستگیره در گرفتی تا بلند شی ولی بی فایده بود شکمت خیلی درد میکرد و این باعث میشد نتونی زره ای تکون بخوری!!
چاره ای نداشتی باید صداش میزدی..
+فلیکس..(آروم)
خواستی دوباره صداش کنی ولی منصرف شدی اون امروزا خیلی کار میکرد و خسته بود باید مزاحمش نمیشدی...روی سرامیک سرد دراز کشیدی و تو خودت جمع شدی...
دعا دعا میکردی که این دردت بره تا بتونی راه بری...
شروع کردی به گریه کردن که چند لحظه ای نکشید که اینبار در با شتاب باز شد..
از قیافه فلیکس میتونستی تشخیص بدی که نگرانته..
زود امد جلو سرتو از کمرت گرفت که تونستی بشینی...
_ا.تت حالتت خوبه..؟؟(با صدای کشنده اش🤧)
گریه کردی و سرتو به عنوان نه تکون دادی..
_چرااا بیدارممممم نکردییی...؟؟(عصبی)
+فلیکس...هققق...درد...هققق...دارم..
فلیکس سعی کرد براید استایل بغلت بگیره که نذاشتی..
+نههه هقققق لطفااا درد دارممم...
_عشقمم کمی تحمل میکنی؟؟بذار کمکت کنم هوم؟(نگران)
سرتو به عنوان تاعید تکون دادی...
آروم دستشو دور کمرت پیچید و یه دستشو گذاشت پشت زانو هات و آروم براید استایل بغلت گرفت...
رفت سمت تخت تورو گذاشت رو تخت که دوباره تو خودت جمع شدی...
زود از اتاق خارج شد که بعد از چند ثانیه ای با کیسه گرم دارو و آب برگشت کمکت کرد رو تخت بشینی دارو رو تو دهنت گذاشت و با آب داد که قورتش دادی...
دوباره کمکت کرد دراز بکشی کیسه گرم رو گذاشت رو شکمت و پتو رو روت کشید:)
خودش هم نشست رو تخت و شروع کرد به نوازش کردن موهات...
+فلی...فلیکس؟
فلیکس نزدیکت شد و گفت:جان فلیکس؟برم چیزی بیارم؟چیزی نیاز داری؟
+نه...فقط تورو میخوام...
بلند شد سمت طرف دیگه تخت رفت و دراز کشید از پشت نزدیکت شد و آروم بغلت کرد دستشو گذاشت رو شکمت و نوازشش کرد..
_دیگه درد نداری؟
+نه بیبی:)
سرتو بوسید و بیشتر تورو به خودش فشرد:)
The end...
#تک_پارتی
#فلیکس
[وقتی پریودی و حواسش بهت هست...]
ویو ا.ت
با احساس سوزشی از پایین تنت چشماتو باز کردی اتاق تاریک بود دستتو بردی سمت گوشی تا ساعتو چک کنی که دیدی ساعت ۳ شبه برگشتی سمت اون طرف تخت که دیدی فلیکس خوابه خندیدی و حجم بیشتری از پتو رو روی اون کشیدی که یهو شکمت بد جوری درد کرد که به خودت پیچیدی ولی صدات در نیومد تا بیدارش نکنی...
پس زود از تخت بلند شدی تا همه جارو به گند نکشی...
با چشمای که هنوز خوابآلود بود و نمیتونستی درست بازشون کنی رفتی سمت دستشوی...
یه پد برداشتی و کارای لازمو انجام دادی بعد اتمام کارت خواستی از دستشویی خارج شی که با درد شدید شکمت متوقف شدی زود نشستی رو زمین چون خیلی درد داشت...
علامت ا.ت+ علامت فلیکس_
+ایششش درد داره...(بغض)
از دستگیره در گرفتی تا بلند شی ولی بی فایده بود شکمت خیلی درد میکرد و این باعث میشد نتونی زره ای تکون بخوری!!
چاره ای نداشتی باید صداش میزدی..
+فلیکس..(آروم)
خواستی دوباره صداش کنی ولی منصرف شدی اون امروزا خیلی کار میکرد و خسته بود باید مزاحمش نمیشدی...روی سرامیک سرد دراز کشیدی و تو خودت جمع شدی...
دعا دعا میکردی که این دردت بره تا بتونی راه بری...
شروع کردی به گریه کردن که چند لحظه ای نکشید که اینبار در با شتاب باز شد..
از قیافه فلیکس میتونستی تشخیص بدی که نگرانته..
زود امد جلو سرتو از کمرت گرفت که تونستی بشینی...
_ا.تت حالتت خوبه..؟؟(با صدای کشنده اش🤧)
گریه کردی و سرتو به عنوان نه تکون دادی..
_چرااا بیدارممممم نکردییی...؟؟(عصبی)
+فلیکس...هققق...درد...هققق...دارم..
فلیکس سعی کرد براید استایل بغلت بگیره که نذاشتی..
+نههه هقققق لطفااا درد دارممم...
_عشقمم کمی تحمل میکنی؟؟بذار کمکت کنم هوم؟(نگران)
سرتو به عنوان تاعید تکون دادی...
آروم دستشو دور کمرت پیچید و یه دستشو گذاشت پشت زانو هات و آروم براید استایل بغلت گرفت...
رفت سمت تخت تورو گذاشت رو تخت که دوباره تو خودت جمع شدی...
زود از اتاق خارج شد که بعد از چند ثانیه ای با کیسه گرم دارو و آب برگشت کمکت کرد رو تخت بشینی دارو رو تو دهنت گذاشت و با آب داد که قورتش دادی...
دوباره کمکت کرد دراز بکشی کیسه گرم رو گذاشت رو شکمت و پتو رو روت کشید:)
خودش هم نشست رو تخت و شروع کرد به نوازش کردن موهات...
+فلی...فلیکس؟
فلیکس نزدیکت شد و گفت:جان فلیکس؟برم چیزی بیارم؟چیزی نیاز داری؟
+نه...فقط تورو میخوام...
بلند شد سمت طرف دیگه تخت رفت و دراز کشید از پشت نزدیکت شد و آروم بغلت کرد دستشو گذاشت رو شکمت و نوازشش کرد..
_دیگه درد نداری؟
+نه بیبی:)
سرتو بوسید و بیشتر تورو به خودش فشرد:)
The end...
۲۳.۸k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.