پارت داریم حمایت فراموش نشه.
به تعداد اشک هایمان میخندیم
دیانا
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم قبل خواب رفته بودم حموم و بعد گرفتم خوابیدم.
یکم خستگیم در رفت.
گوشی رو از روی میز برداشتم و جواب دادم.
(من)الو
(ارسلان)سلام
(من)سلام چیزی شده؟
(ارسلان)ام ن چیزی نشده زنگ زدم بببنم چیکار میکنی.
(من)ااااا خواب بودم تو چطوری بهتری؟
(ارسلان)من خوبم تو خبی حتماً خیلی خسته شدی این چند روز.
(من) تعارف نداریم که خسته شدم ولی خوب الان بهترم
(ارسلان)بازم ممنون
(من)لوس نشو بابا ما با هم این حرف ها رو نداریم که تو هم جای من بودی همین کار رو میگردی.
(ارسلان)خدا نکنه
خوب من دیگه برم
(من)باش برو به مهی و خاله سلام برسون
(ارسلان)باش تو هم سلام برسون.
(من)اوکی فردا میبینم.بای
(ارسلان)خدافظ.
گوشی رو کنار تخت پرت کردم و از جام بلند شدم.
هنوز کیج خواب بودم.
به سمت سرویس رفتم و دست و صورتم رو شستم و اومدم بیرون.
موهام که به هم پیچیده بود رو شونه کردم و از اتاق آومدم بیرون.
(من)ننه ننه من گشنمه
(بابا)جیغ جیغ نکن دختر برو تو اشپز خونه مامانت اونجاست.
روی مبل نشسته بود و در حالی که فوتبال میدید این حرف ها رو میزد.
سمتش رفتم و از پشت دستم رو دور شونه هاش قفل کردم و گونش رو بوسیدم.
(من)ای به چشم اوستا شما جون بخا
(بابا)برو بچه زبون نریز.
قهقهی زدم و گفتم
(من)بعله دیگه ما زبون بریزیم که کفاف نمیده باید زن خونه باشه ن؟
(مامان)ای ور پریده جلو زبونت رو بگیر.
چرخیدم و گفتم.
(من)ای به چشم شما جون بخا
با مامان وارد اشپز خونه شدم که غذا رو میز بود.
(من)ای جونم فسنجون
پشت میز نشستم و شروع به خوردن غذا کردم.
پارت_۴۴
دیانا
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم قبل خواب رفته بودم حموم و بعد گرفتم خوابیدم.
یکم خستگیم در رفت.
گوشی رو از روی میز برداشتم و جواب دادم.
(من)الو
(ارسلان)سلام
(من)سلام چیزی شده؟
(ارسلان)ام ن چیزی نشده زنگ زدم بببنم چیکار میکنی.
(من)ااااا خواب بودم تو چطوری بهتری؟
(ارسلان)من خوبم تو خبی حتماً خیلی خسته شدی این چند روز.
(من) تعارف نداریم که خسته شدم ولی خوب الان بهترم
(ارسلان)بازم ممنون
(من)لوس نشو بابا ما با هم این حرف ها رو نداریم که تو هم جای من بودی همین کار رو میگردی.
(ارسلان)خدا نکنه
خوب من دیگه برم
(من)باش برو به مهی و خاله سلام برسون
(ارسلان)باش تو هم سلام برسون.
(من)اوکی فردا میبینم.بای
(ارسلان)خدافظ.
گوشی رو کنار تخت پرت کردم و از جام بلند شدم.
هنوز کیج خواب بودم.
به سمت سرویس رفتم و دست و صورتم رو شستم و اومدم بیرون.
موهام که به هم پیچیده بود رو شونه کردم و از اتاق آومدم بیرون.
(من)ننه ننه من گشنمه
(بابا)جیغ جیغ نکن دختر برو تو اشپز خونه مامانت اونجاست.
روی مبل نشسته بود و در حالی که فوتبال میدید این حرف ها رو میزد.
سمتش رفتم و از پشت دستم رو دور شونه هاش قفل کردم و گونش رو بوسیدم.
(من)ای به چشم اوستا شما جون بخا
(بابا)برو بچه زبون نریز.
قهقهی زدم و گفتم
(من)بعله دیگه ما زبون بریزیم که کفاف نمیده باید زن خونه باشه ن؟
(مامان)ای ور پریده جلو زبونت رو بگیر.
چرخیدم و گفتم.
(من)ای به چشم شما جون بخا
با مامان وارد اشپز خونه شدم که غذا رو میز بود.
(من)ای جونم فسنجون
پشت میز نشستم و شروع به خوردن غذا کردم.
پارت_۴۴
۶.۲k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.