پارت 3 :)
ساعت نزدیک ۵:۲۰ صبح بود با آلارم لعنتی بیدار شد دلش میخواست بخوابه لعنتی به خودش بخاطر حموم نرفتن دیشبش فرستاد به سمت حموم رفت بعد گرفتن دوش بیرون آمد فرم سفید با خط های آبی رنگ روش شلوار مشکی راسته ای پوشید حالت موهاش دلش میخواست کوتاه شون کنه اما هنوز زوده پس سشوار برداشت تا موهاش رو خشک کنه ساعت نزدیک ۶:۱۰ دقیقه بود به دیدن خودش تو آینه تک خندی ای زد گفت
++لعنت به جذابیتت هیونجین
و بعد از اتاق خارج شد به سمت میز رفت با دیدن فلیکس و خانوم لی پدرش روی صندلی نشست سلامی به همه کرد بدون هیچ حرفه دیکه مشغول خوردن صبحانه شد
×هیونجین
هیونجین همینجوری که غذا رو میخورد توی عالم جایی بود برا خودش با صدای پدرش به خودش آمد نگاش کرد
×از مدرسه زنگ زدن گفتن چند روزه نیومدی
هیونجین که حالو لو رفته بود لب پایینش رو داخل دهنش برود و بعد هوفی کشید قاشق روی میز قرار داد گفت
+من مدرسه بودم فقط سر کلاس ها --
یا حرف پدرش هیچی نگفت
×ولی اونا گفتن تو اصلا مدرسه نیومدی
هیونجین دیگه نمیتونست تحمل کنه لبخندی از روی اعصبانیت زد گفت
+ببخشید
"همین ببخشید اگه میتونستی جوابش رو بدی چی هااا"
صدای درون هیونجین با خودش یکی نبود
بدون هیچ حرفی بلند شد قبل خارج شدن از محوطه متوجه درخواستی شد که اصلا دلش نمیخواست انجام بشه
×فلیکس هم با تو میاد فلیکس عزیزم همراه هیونجین مطمئن شو داخل مدرسه
فلیکس شوکه نگاهی به هیونجین که داشت کفش هاشو میپوشید کرد گفت
-ولی آقای هوانگ
=فلیکس برو عزیزم روی حرف آقای هوانگ حرف نزن بلند شو برو
فلیکس از روی اجبار بلند میشه وقتی سمت در میاد هیونجین رو نمیبینه با سرعت کفش هاشو میپوشه وارد خیابان میشه هیونجین در حالی ایرپاد داخل گوشش بود به سمت مدرسه میرفت فقط دو خیابان با مدرسه فاصله داشتن سریع به هیونجین میرسه
متنفر بود از اینکه با پدرش حرف بزنه از اینکه ازش درخواستی کنه نخواد انجامش بده
به حس اینکه پیراهن توسط یکی گرفته شده ایستاد به عقب برگشت فلیکس رو دید که گوشه پیراهنش رو گرفته نفس نفس میزنه ایرپاد از گوشش در آورد داخل جیبش گذاشت
+اگه ناراحت نمیشی ولم کن
فلیکس تازه متوجه شده بود هنوز دستش به پیراهن هیونجینه سریع ولش کرد معذرت خواهی با فاصله خیلی کمی به سمت مدرسه رفتن قبل مدرسه یه کوچه ای تنگ بود
با حس کشیده شدنش به سمت دیگه یهو ترسید چشم هاشو از ترس بست با حس اینکه دیگه چیزی نیست چشم هاشو باز کرد با دیدن یقه باز هیونجین آب دهنشو قورت میده سرشو بالا میاره
"جدی الان بین هیونجین دیوار قرار داری خنگ"
صدای درونش اصلا نمیشنید
با صدای ملایم هیونجین به خودش آمد
+نمیخوام کسی بفهمه تو رو میشناسم#هیونلیکس #هیونجین #فلیکس
++لعنت به جذابیتت هیونجین
و بعد از اتاق خارج شد به سمت میز رفت با دیدن فلیکس و خانوم لی پدرش روی صندلی نشست سلامی به همه کرد بدون هیچ حرفه دیکه مشغول خوردن صبحانه شد
×هیونجین
هیونجین همینجوری که غذا رو میخورد توی عالم جایی بود برا خودش با صدای پدرش به خودش آمد نگاش کرد
×از مدرسه زنگ زدن گفتن چند روزه نیومدی
هیونجین که حالو لو رفته بود لب پایینش رو داخل دهنش برود و بعد هوفی کشید قاشق روی میز قرار داد گفت
+من مدرسه بودم فقط سر کلاس ها --
یا حرف پدرش هیچی نگفت
×ولی اونا گفتن تو اصلا مدرسه نیومدی
هیونجین دیگه نمیتونست تحمل کنه لبخندی از روی اعصبانیت زد گفت
+ببخشید
"همین ببخشید اگه میتونستی جوابش رو بدی چی هااا"
صدای درون هیونجین با خودش یکی نبود
بدون هیچ حرفی بلند شد قبل خارج شدن از محوطه متوجه درخواستی شد که اصلا دلش نمیخواست انجام بشه
×فلیکس هم با تو میاد فلیکس عزیزم همراه هیونجین مطمئن شو داخل مدرسه
فلیکس شوکه نگاهی به هیونجین که داشت کفش هاشو میپوشید کرد گفت
-ولی آقای هوانگ
=فلیکس برو عزیزم روی حرف آقای هوانگ حرف نزن بلند شو برو
فلیکس از روی اجبار بلند میشه وقتی سمت در میاد هیونجین رو نمیبینه با سرعت کفش هاشو میپوشه وارد خیابان میشه هیونجین در حالی ایرپاد داخل گوشش بود به سمت مدرسه میرفت فقط دو خیابان با مدرسه فاصله داشتن سریع به هیونجین میرسه
متنفر بود از اینکه با پدرش حرف بزنه از اینکه ازش درخواستی کنه نخواد انجامش بده
به حس اینکه پیراهن توسط یکی گرفته شده ایستاد به عقب برگشت فلیکس رو دید که گوشه پیراهنش رو گرفته نفس نفس میزنه ایرپاد از گوشش در آورد داخل جیبش گذاشت
+اگه ناراحت نمیشی ولم کن
فلیکس تازه متوجه شده بود هنوز دستش به پیراهن هیونجینه سریع ولش کرد معذرت خواهی با فاصله خیلی کمی به سمت مدرسه رفتن قبل مدرسه یه کوچه ای تنگ بود
با حس کشیده شدنش به سمت دیگه یهو ترسید چشم هاشو از ترس بست با حس اینکه دیگه چیزی نیست چشم هاشو باز کرد با دیدن یقه باز هیونجین آب دهنشو قورت میده سرشو بالا میاره
"جدی الان بین هیونجین دیوار قرار داری خنگ"
صدای درونش اصلا نمیشنید
با صدای ملایم هیونجین به خودش آمد
+نمیخوام کسی بفهمه تو رو میشناسم#هیونلیکس #هیونجین #فلیکس
۱.۳k
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.