.
.
خجالتی بود نگاهش
آشوب بود دلش
داغ بود نفسهایش
انتظار ، منتظر بود
ببوسد لبهایش را
آنقدر زیبا ک ،؛
فریاد می زد رویا آغوشش را
این باور بود
ک باور نداشت خودش را
نوازش می کرد آاه...
دوست داشتن را
دید میزد زل ِ چشمانم
گیسوانش را
احوالپرسی می کرد
احساسم ، احساسش را
ک انگار سالهاست
می شناسم او را
🦋
خجالتی بود نگاهش
آشوب بود دلش
داغ بود نفسهایش
انتظار ، منتظر بود
ببوسد لبهایش را
آنقدر زیبا ک ،؛
فریاد می زد رویا آغوشش را
این باور بود
ک باور نداشت خودش را
نوازش می کرد آاه...
دوست داشتن را
دید میزد زل ِ چشمانم
گیسوانش را
احوالپرسی می کرد
احساسم ، احساسش را
ک انگار سالهاست
می شناسم او را
🦋
۳.۷k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.