پارت یک فن فیک دنیای عجیب قدرت های ماورایی
از زبان امی:
یه روز خسته کننده دیگه توی مدرسه ام..واقعا نمیدونم چرا حتما باید مدرسه رو میساختن...*نگاه کردن به پنجره*
خانوم اسمیت(معلم):«هی خانوم امی! بیا پای تخته»
پنیک شدن*
من:ب..باشه...
از زبان راوی: امی میره پا تخته با لرز و اریک قلدر کلاس به امی نگاه میکرد و تو دلش به امی میخندید و تو دلش میگفت:«هح...این دختره خیلی سادس...»
میشل که اونور کلاس هست توانایی خواندن ذهن مردم داره یه اخم کوچیک به اریک میکنه و بعد به پا تخته نگاه میکنه و تو دلش میگه:«هعی خدایا...این پسره چرا آدم بشو نیست...»
از زبان امی:بزور اون مسئله رو حل کردم و خانوم اسمیت بهم یه آفرین گفت و مثل همیشه یه لبخند گرم بهم زد و این باعث شد یکم آروم تر بشم
خانوم اسمیت:«آفرین!...کارت خوب بود حالا میتونی بری سر جات بشینی..*یه لبخند گرم*»
*نفس عمیق کشیدن و رفتن و نشستن سر جای خود*
(دوستان پارت دو و سه رو فردا میدم بیرون امید وارم تا اینجا خوب بوده باشه^^)
یه روز خسته کننده دیگه توی مدرسه ام..واقعا نمیدونم چرا حتما باید مدرسه رو میساختن...*نگاه کردن به پنجره*
خانوم اسمیت(معلم):«هی خانوم امی! بیا پای تخته»
پنیک شدن*
من:ب..باشه...
از زبان راوی: امی میره پا تخته با لرز و اریک قلدر کلاس به امی نگاه میکرد و تو دلش به امی میخندید و تو دلش میگفت:«هح...این دختره خیلی سادس...»
میشل که اونور کلاس هست توانایی خواندن ذهن مردم داره یه اخم کوچیک به اریک میکنه و بعد به پا تخته نگاه میکنه و تو دلش میگه:«هعی خدایا...این پسره چرا آدم بشو نیست...»
از زبان امی:بزور اون مسئله رو حل کردم و خانوم اسمیت بهم یه آفرین گفت و مثل همیشه یه لبخند گرم بهم زد و این باعث شد یکم آروم تر بشم
خانوم اسمیت:«آفرین!...کارت خوب بود حالا میتونی بری سر جات بشینی..*یه لبخند گرم*»
*نفس عمیق کشیدن و رفتن و نشستن سر جای خود*
(دوستان پارت دو و سه رو فردا میدم بیرون امید وارم تا اینجا خوب بوده باشه^^)
۲.۶k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.