عشق اجباری
پارت یک
ات ویو
سلاااامممم من اتم 20 سالمههه و خیلیی شیطونم ینی اصنن یجااا بند نمیشم
شوگا ویو
سلام من مین یونگی هستم البته دوستام سوگا صدام میکنن 23 سالمه و از دخترا بدم میاد زیادم خوشرو نیسم
خیلی رککممم
دوباره ات ویو
توی اتاقم نشسته بودم که دوستم مینی پیام داد بریم بیرون منم یه لباس از تو کمدم انتخاب کردمو رفتیم بیرون..
کلی خرید کردیم جوری که دیگه نای راه رفتن نداشتم..مینی صمیمی ترین دوستم بود..مامان بابای من یه شرکت داشتم که با شرکت مین همتراز بود. ....بابام و رییس شرکت مین باهم دوست بودن..منم وقتی بچه بودم چنباری پسرشو دیدم از همون اول از پسرش بدم اومد خیلی سردو خشکه
داشتم تو گوشیم میگشتم که مامانم اومد بالا
مامان ات:دخترم ساعت 7 مهمون داریم
ات:حالا کی هست؟؟
مامان:اقای مین و خانوادش
ات:هوففففف باز این پسره ی بیریخت میشه من نیام؟؟
مانان :نهه برو کاراتو بکن ساعت پنجه
ات ویو
سلاااامممم من اتم 20 سالمههه و خیلیی شیطونم ینی اصنن یجااا بند نمیشم
شوگا ویو
سلام من مین یونگی هستم البته دوستام سوگا صدام میکنن 23 سالمه و از دخترا بدم میاد زیادم خوشرو نیسم
خیلی رککممم
دوباره ات ویو
توی اتاقم نشسته بودم که دوستم مینی پیام داد بریم بیرون منم یه لباس از تو کمدم انتخاب کردمو رفتیم بیرون..
کلی خرید کردیم جوری که دیگه نای راه رفتن نداشتم..مینی صمیمی ترین دوستم بود..مامان بابای من یه شرکت داشتم که با شرکت مین همتراز بود. ....بابام و رییس شرکت مین باهم دوست بودن..منم وقتی بچه بودم چنباری پسرشو دیدم از همون اول از پسرش بدم اومد خیلی سردو خشکه
داشتم تو گوشیم میگشتم که مامانم اومد بالا
مامان ات:دخترم ساعت 7 مهمون داریم
ات:حالا کی هست؟؟
مامان:اقای مین و خانوادش
ات:هوففففف باز این پسره ی بیریخت میشه من نیام؟؟
مانان :نهه برو کاراتو بکن ساعت پنجه
۶.۸k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.