رمان نفرت در عشق پارت ۵
رمان نفرت در عشق پارت ۵
رو تخت من خوابیدیم و من صبح زود تر بیدار شدم و یوکی رو بیدار کردم و یکی از لباسای خودمو بهش دادم از حال دیروزم در اومدم و تصمیم گرفتم لباس کیوتامو بپوشم و
( بعد ده دقیقه )
یونا : اماده ای ؟
یوکی : اره بدو بریم
یونا : باشه بیا
رفتیم و سوار موتور من شدیم و رفتیم سمت دانشگاه و بعد ۳ دقیقه رسیدیم وارد کلاسمون شدیم و نشستیم استاد قرار بود امروز مسئله بده ومعلم مسئله رو طحر کرد و
استاد : کی میخواد این مسئله رو حل کنه
من دستمو بردم بالا و کیو هم همین طور و معلم کیو رو اتخاب کرد و پاشد که بره بهم یه نیش خند زد و این منو عصبی میکرد و این یعنی اون منو به چالش کشیده و اعصابم شده بود
استاد مسئله بعد رو کی میخواد حل کنه ؟
من دستمو بردم بالا و کیو هم همین طور اشتاد منو انتخاب کرد و خیلییی ذوق کردم و دست خودم نبود زدم تو صورت کیو
( ویو کیو )
داشتم یوکی رو سیخونک میزندم و که یونا خابوند تو صورتم
( ویو یونا )
حالا چه گوهی بخورم این الان پارم میکنه
کیو اومد نزدیکم و صورتامون چند ثانتی فاصله داشت و
کیو : میخوای همین وسط روت خیمه بزنمو پارت کنم هرزه ؟
استاد مارو دید و
استاد : مثل اینکه کلاسمون ذوج دومی هم داره
کیو ازم فاصله گرفت و
کیو : نه استاد ما مثل دشمنای قسم خورده ایم
استاد : ولی این شرایطی که من ...
کیو وسط حرفش پرید
کیو : نه استاد شما اشتباه میکنی
استاد : باشه ..... یونا بیا مسئله رو حل کن
رفتم و مسئله رو دیدم اولش نفهمیدم ولی یه کم بعد حلش کردم و درست بود و رفتم سرجام نشستم و هعی اون صحنه یادم میومد و عصبی میشودم و فقط به یه اتفاق دیگه نیاز داشتم تا بزنم به سیم اخر که همون لحظه کیو دستشو گذاشت رو شونم و
یونا : دستتو بردار هول
کیو :چی هول ؟ الان با من بودی ؟
یونا : ......
:))))
رو تخت من خوابیدیم و من صبح زود تر بیدار شدم و یوکی رو بیدار کردم و یکی از لباسای خودمو بهش دادم از حال دیروزم در اومدم و تصمیم گرفتم لباس کیوتامو بپوشم و
( بعد ده دقیقه )
یونا : اماده ای ؟
یوکی : اره بدو بریم
یونا : باشه بیا
رفتیم و سوار موتور من شدیم و رفتیم سمت دانشگاه و بعد ۳ دقیقه رسیدیم وارد کلاسمون شدیم و نشستیم استاد قرار بود امروز مسئله بده ومعلم مسئله رو طحر کرد و
استاد : کی میخواد این مسئله رو حل کنه
من دستمو بردم بالا و کیو هم همین طور و معلم کیو رو اتخاب کرد و پاشد که بره بهم یه نیش خند زد و این منو عصبی میکرد و این یعنی اون منو به چالش کشیده و اعصابم شده بود
استاد مسئله بعد رو کی میخواد حل کنه ؟
من دستمو بردم بالا و کیو هم همین طور اشتاد منو انتخاب کرد و خیلییی ذوق کردم و دست خودم نبود زدم تو صورت کیو
( ویو کیو )
داشتم یوکی رو سیخونک میزندم و که یونا خابوند تو صورتم
( ویو یونا )
حالا چه گوهی بخورم این الان پارم میکنه
کیو اومد نزدیکم و صورتامون چند ثانتی فاصله داشت و
کیو : میخوای همین وسط روت خیمه بزنمو پارت کنم هرزه ؟
استاد مارو دید و
استاد : مثل اینکه کلاسمون ذوج دومی هم داره
کیو ازم فاصله گرفت و
کیو : نه استاد ما مثل دشمنای قسم خورده ایم
استاد : ولی این شرایطی که من ...
کیو وسط حرفش پرید
کیو : نه استاد شما اشتباه میکنی
استاد : باشه ..... یونا بیا مسئله رو حل کن
رفتم و مسئله رو دیدم اولش نفهمیدم ولی یه کم بعد حلش کردم و درست بود و رفتم سرجام نشستم و هعی اون صحنه یادم میومد و عصبی میشودم و فقط به یه اتفاق دیگه نیاز داشتم تا بزنم به سیم اخر که همون لحظه کیو دستشو گذاشت رو شونم و
یونا : دستتو بردار هول
کیو :چی هول ؟ الان با من بودی ؟
یونا : ......
:))))
۵۰۱
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.