زیر سایه ی آشوبگر p47
دهنم باز موند...حافظش رو از دست داده؟؟
یعنی..یعنی دیگه یادش نمیاد چی میخواست بهم بگه؟
با صدای جاناتان از فکر اومدم بیرون:
_چقدر طول میکشه حافظش برگرده؟
_مشخص نیست...۵ ماه ..یه سال..۱۰ سال...بستگی داره....اما میتونید با یاد آوردی خاطره های قدیمیش یا نشون دادن عکس و فیلم هاش کمک کنید گذشتش رو به یاد بیاره
لیستی که دستش بود رو به پرستار داد و گفت:
_الان هم بهتره از اتاق خارج شیم بیمار باید استراحت کنه
وا رفته کنار جاناتان دو ماشین نشسته بودم...هیچ کدوممون هیچی نمیگفتیم
داشتم به این فکر میکردم که چجوری با اطلاعاتی که سرگرد میخواست بهم بگه دسترسی پیدا کنم
به احتمال زیاد تو دفترش چیزی نگه نداشته چون همونطور که گفت ممکنه کسانی اونجا باشن که اگه به موارد سری دست پیدا کنن اتفاقات خوبی نخواهد افتاد
تو خونش هم که نمیتونم برم
فقط یه چیز باقی میمونه ...گوشیش
تنها چیزی که گفت اطلاعات رو توش داره گوشی همراهش بود
_جاناتان راه بیوفت.. باید بریم سمت اون پارکی که سرگرد تصادف کرد
پرسید:
_اونجا برای چی؟
در حالی که کمربندمو می بستم گفتم:
_چون ماشینش اونجا پارک شده و به احتمال ۹۰ درصد هم گوشیش توی ماشینشه....تنها چیزی که میتونه به ما کمک کنه
_ما که سوییچ ماشینش رو نداریم...باید برم از بیمارستان بخوام لباس ها و وسایلی که همراهش بود رو بهم بده
وقتی سوییچ رو از جیب شلوارش پیدا کرد راه افتاد سمت پارک
به سمت ماشین توسی رنگ سرگرد رفتیم....گوشیش توی محفظه زیر دستی بوده
روشنش کردم:
_قفل داره ..چیکارش کنیم
_تاریخ تولدش رو بزن...یا ۱ ۲ ۳ ۴
زدم به بازوش:
_چرا فکر کردی رمز گوشی یه افسر پلیس یه همچین چیز ساده ایه که به ذهن هر کسی برسه
یعنی..یعنی دیگه یادش نمیاد چی میخواست بهم بگه؟
با صدای جاناتان از فکر اومدم بیرون:
_چقدر طول میکشه حافظش برگرده؟
_مشخص نیست...۵ ماه ..یه سال..۱۰ سال...بستگی داره....اما میتونید با یاد آوردی خاطره های قدیمیش یا نشون دادن عکس و فیلم هاش کمک کنید گذشتش رو به یاد بیاره
لیستی که دستش بود رو به پرستار داد و گفت:
_الان هم بهتره از اتاق خارج شیم بیمار باید استراحت کنه
وا رفته کنار جاناتان دو ماشین نشسته بودم...هیچ کدوممون هیچی نمیگفتیم
داشتم به این فکر میکردم که چجوری با اطلاعاتی که سرگرد میخواست بهم بگه دسترسی پیدا کنم
به احتمال زیاد تو دفترش چیزی نگه نداشته چون همونطور که گفت ممکنه کسانی اونجا باشن که اگه به موارد سری دست پیدا کنن اتفاقات خوبی نخواهد افتاد
تو خونش هم که نمیتونم برم
فقط یه چیز باقی میمونه ...گوشیش
تنها چیزی که گفت اطلاعات رو توش داره گوشی همراهش بود
_جاناتان راه بیوفت.. باید بریم سمت اون پارکی که سرگرد تصادف کرد
پرسید:
_اونجا برای چی؟
در حالی که کمربندمو می بستم گفتم:
_چون ماشینش اونجا پارک شده و به احتمال ۹۰ درصد هم گوشیش توی ماشینشه....تنها چیزی که میتونه به ما کمک کنه
_ما که سوییچ ماشینش رو نداریم...باید برم از بیمارستان بخوام لباس ها و وسایلی که همراهش بود رو بهم بده
وقتی سوییچ رو از جیب شلوارش پیدا کرد راه افتاد سمت پارک
به سمت ماشین توسی رنگ سرگرد رفتیم....گوشیش توی محفظه زیر دستی بوده
روشنش کردم:
_قفل داره ..چیکارش کنیم
_تاریخ تولدش رو بزن...یا ۱ ۲ ۳ ۴
زدم به بازوش:
_چرا فکر کردی رمز گوشی یه افسر پلیس یه همچین چیز ساده ایه که به ذهن هر کسی برسه
۳۷.۷k
۱۱ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.