فیک جیمین(عشق حقیقی)p⁷

ا/ت: نه... اصلا.... امکان نداره.... اون پسری که اوت کتو بهم داد... 
جیمین: اره خودم بودم.... بخواطر این دیگه منو ندیدی چون ما اون روز داشتیم اسباب کشی میکردیم...
سونگهو وارد میشود*
سونگهو: این اینجا چه غلطی میکنههههه چرا آوردیش تو خونه؟ اصن بیا برو بیرون ببینم
ا/ت: د... داداش مگه امروز تو....
سونگهو: رفتیم ولی وسط راه کوه ریزش کرد مجبور شدیم برگردیم اصن ببینم تو چطور به کسی که فقط یه هفتس میشناسیش اعتماد میکنی؟
ا/ت: یه هفته نیست.... این موضوع ده ساله...
سونگهو: ده سال؟
جیمین: این کت.... برای منه.... ینی من اینو دادم به خواهرت...



روز آخر مدرسه*
ا/ت: اوه واقعا یون سوک میخوای بری پزشکی؟ ولی تو به هنر علاقه نداشتی؟
یون سوک: چرا ولی دانشکده پزشکی یه چیز دیگه است...
ا/ت: چرا یهو روز آخر نظرت عوض شد؟ من نمیتونم تو دانشگاه دووم بیارم...
یون سوک: برگرد پشتتو نگا کن ببین با اون میتونی دووم بیاری نگران نباش
ا/ت: یون سوککککککک
یون سوک: باشه بابا اوکی فقط خواستم بهت یاد اوری کنم که عاشقته
ا/ت چشم غره میرود*

سونگهو: اره میخوام برم چیه خو
جیمین: ولی توکه...
سونگهو: میخوام برم آمریکا... اونجا دانشگاهمو ادامه بدم راستش خود آمریکا بهم درخواست داده...
جیمین: پسر واقعا بهت تبریک میگم.
سونگهو: ممنون... ولی جیمین یه درخواستی ازت داشتم...
جیمین: بگو
سونگهو: میدونی که خواهرم تنهاس لطفا مواظبش باش.
جیمین: او باشه حتما
سونگهو: اون دختره غرور داره نمیتونه بگه ولی ازت خوشش میاد
جیمین: اوووو