?This or that
This or that?
Part⁶
از اون طرف تهگی و ته
ته:بیشور داره میاد میفهمی بهم بدش الان وقت بازی نیست
تهگی:وای خدااااا چه کادوی رمانتیکی خیلی خوشگله اخه کی برای من میگیره؟
ته:خفشووو بهم بدش
خلاصه بعد هزار تا زور اون گردنبند رو از خواهرش گرفت
تهیونگ بالاخره آزاد شده بود و از خوشحالی توی پوستش نمیگنجید تهگی هم همینطور اونا بالاخره بعد ۵ سال داشتن بهم میرسیدن و خیلی خوشحال بودن توی همون هیاهو گوشی تهیونگ زنگ خورد
ته:بله بفرمایین؟
اون شتص:کیم تهیونگ حال جانگ ات چطوره اووو راستی کیم ات ببینم درست حسابی از دخترم مراقبت میکنی دیگه؟چون دارم میام ازت پسش بگیرم
تهویونگ با خنده به مرد گفت
ته:اها باشه بیا بگیرش
و گوشی رو قطع کرد
ته با سرعت بقیه وسایل و چید و به سمت اتاق ات رفت و توی حموم قائم شد
ات به خونه رسیده بود و خسته بود ولی خب تهگی که نمیزاشت استراحت کنه پس بهش گفت
اهیگ:ات داره سانگجو دوستپسرم میاد میشه بری بالا؟
ات:باشه رفتم کاری داشتی بهم پیام بده
و ات به سمت اتاق خوابش رفت توی اتاق لباسش و عوض کرد و وسایلی که خریده بود رو چید و گردنبند ست رو روی میزش گذاشت و بعد به سمت حمونش رفت
به محض اینکه پاشو توی اون حموم پذاشت جلوی دهنش گرفته شده بود و ات هم بخاطر همین موضوع چون پلیش بود سعی در شکست پسر داشت ولی موفق نبود چون نمیتونست درمقابل یه مافیا وایسته پس اوهوم شد و به اون طرف نگاه کرد
بل دیدن اون پسر واقعا توی شک بود هیچی نمیگفت و فقط توی چشمام خیره بود
بعد از ۳ دقیقه به خودش اومد و پسر رو به آغوش کشید با خودش گفت چجوری تونسته بود ۵ سال بدون این عطر و بغل دووم بیاره؟
ته ات رو بلند کرد و به سمت تخت برد اونو روی تخت انداخت و سفت بغلش کرد ولی ات هنوز باورش نمیشد
ات:خودتی هااا خودتی کیم تهیونگ تو همون مردی هستی که منتظر بودم سال دیگه بیاد؟
تهیونگ خیلی نامردی خیلی عوضی ای چجوری منو ۵ سال توی دنیا تنها گذاشتی؟
ته:فقط الان میخوام از عطر تنت لذت ببرم پس ساکت
دقیقا همون موقع که ته و ات داشتن عاشقانه ترین لحظه زندگیشون رو به سر میبردن زگ خونه به صدا در اومد و لی اون دوتا آنقدر توی عالم هپروت بودن که متوجه نشدن که چی شده
تهگی که پایین بود درو باز کرد و تا اومد بپرسه چیکار داره مرد تخگی رو روی زمین انداخت و به سمت طبقه بالا رفت درها رو همینطور بهم میکوبید ولی ته و ات هنوز هم توی عالم خودشون توی بغل هم بودن تا اینکه مرد به اتاق ات رسید درو باز کرد و با دیدن دخترش در کنار ته عصبی شد و دختر رو از موهاش گرفت و به سمت مخالف ته کشید
آقای جانگ:دختره هر.زه چرااا ها چی برات کم گذاشتم که الان تو بغل یه مافیایی و بعد دستش رو بالا برد تا باندش ات دستاش رو سپر خودش کرده بود جانگ او،د بزنتش که دستای تهیونگ مانعششد
ته:به چه جراتی دست روی دوست دختر من بلند میکنی؟
از اوننه من گمشو عزیزمممم و گرنه سلامتی تضمین نمیکنم
جانگ بیرون نرفت و همش در تلاش بود تا دستای ته رو مهار کنه و ات رو بزنه
ته با پوزخن به جانگ نگاه میکرد و ات هم ترسیده به دعوای اونها
یکی نیست به من بگه برای چی ۵ صبح بیداری
خب بچه ها جونم این از پارت جدید ما داریم میریم مسافرت اونجا نت نمیگم ضعیفه ولی خب من هم دارم میرم مسافرت که خوشگذرونی هم کلی درس دارم شنبه امتحان شیمی دارم امروزم دینی خلاصه آخر هفته قراره کمتر پارت بزارم
Part⁶
از اون طرف تهگی و ته
ته:بیشور داره میاد میفهمی بهم بدش الان وقت بازی نیست
تهگی:وای خدااااا چه کادوی رمانتیکی خیلی خوشگله اخه کی برای من میگیره؟
ته:خفشووو بهم بدش
خلاصه بعد هزار تا زور اون گردنبند رو از خواهرش گرفت
تهیونگ بالاخره آزاد شده بود و از خوشحالی توی پوستش نمیگنجید تهگی هم همینطور اونا بالاخره بعد ۵ سال داشتن بهم میرسیدن و خیلی خوشحال بودن توی همون هیاهو گوشی تهیونگ زنگ خورد
ته:بله بفرمایین؟
اون شتص:کیم تهیونگ حال جانگ ات چطوره اووو راستی کیم ات ببینم درست حسابی از دخترم مراقبت میکنی دیگه؟چون دارم میام ازت پسش بگیرم
تهویونگ با خنده به مرد گفت
ته:اها باشه بیا بگیرش
و گوشی رو قطع کرد
ته با سرعت بقیه وسایل و چید و به سمت اتاق ات رفت و توی حموم قائم شد
ات به خونه رسیده بود و خسته بود ولی خب تهگی که نمیزاشت استراحت کنه پس بهش گفت
اهیگ:ات داره سانگجو دوستپسرم میاد میشه بری بالا؟
ات:باشه رفتم کاری داشتی بهم پیام بده
و ات به سمت اتاق خوابش رفت توی اتاق لباسش و عوض کرد و وسایلی که خریده بود رو چید و گردنبند ست رو روی میزش گذاشت و بعد به سمت حمونش رفت
به محض اینکه پاشو توی اون حموم پذاشت جلوی دهنش گرفته شده بود و ات هم بخاطر همین موضوع چون پلیش بود سعی در شکست پسر داشت ولی موفق نبود چون نمیتونست درمقابل یه مافیا وایسته پس اوهوم شد و به اون طرف نگاه کرد
بل دیدن اون پسر واقعا توی شک بود هیچی نمیگفت و فقط توی چشمام خیره بود
بعد از ۳ دقیقه به خودش اومد و پسر رو به آغوش کشید با خودش گفت چجوری تونسته بود ۵ سال بدون این عطر و بغل دووم بیاره؟
ته ات رو بلند کرد و به سمت تخت برد اونو روی تخت انداخت و سفت بغلش کرد ولی ات هنوز باورش نمیشد
ات:خودتی هااا خودتی کیم تهیونگ تو همون مردی هستی که منتظر بودم سال دیگه بیاد؟
تهیونگ خیلی نامردی خیلی عوضی ای چجوری منو ۵ سال توی دنیا تنها گذاشتی؟
ته:فقط الان میخوام از عطر تنت لذت ببرم پس ساکت
دقیقا همون موقع که ته و ات داشتن عاشقانه ترین لحظه زندگیشون رو به سر میبردن زگ خونه به صدا در اومد و لی اون دوتا آنقدر توی عالم هپروت بودن که متوجه نشدن که چی شده
تهگی که پایین بود درو باز کرد و تا اومد بپرسه چیکار داره مرد تخگی رو روی زمین انداخت و به سمت طبقه بالا رفت درها رو همینطور بهم میکوبید ولی ته و ات هنوز هم توی عالم خودشون توی بغل هم بودن تا اینکه مرد به اتاق ات رسید درو باز کرد و با دیدن دخترش در کنار ته عصبی شد و دختر رو از موهاش گرفت و به سمت مخالف ته کشید
آقای جانگ:دختره هر.زه چرااا ها چی برات کم گذاشتم که الان تو بغل یه مافیایی و بعد دستش رو بالا برد تا باندش ات دستاش رو سپر خودش کرده بود جانگ او،د بزنتش که دستای تهیونگ مانعششد
ته:به چه جراتی دست روی دوست دختر من بلند میکنی؟
از اوننه من گمشو عزیزمممم و گرنه سلامتی تضمین نمیکنم
جانگ بیرون نرفت و همش در تلاش بود تا دستای ته رو مهار کنه و ات رو بزنه
ته با پوزخن به جانگ نگاه میکرد و ات هم ترسیده به دعوای اونها
یکی نیست به من بگه برای چی ۵ صبح بیداری
خب بچه ها جونم این از پارت جدید ما داریم میریم مسافرت اونجا نت نمیگم ضعیفه ولی خب من هم دارم میرم مسافرت که خوشگذرونی هم کلی درس دارم شنبه امتحان شیمی دارم امروزم دینی خلاصه آخر هفته قراره کمتر پارت بزارم
۵.۵k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.