❦𝐩𝐚𝐫𝐭11❦
یکمی معذب بودم اما سعی کردم اصلا به جلو نگاه نکنم اما این زمانی غیر ممکن شد که جیمین دست هانا رو تو دستش گرفت و یه بوسه به پشت دستس زد
محو حرکات جیمین بودم اما زود به خودم امدم و نگاهمو به بیرون پنچره دادم
نمیدونم چرا اما به صورت غیر ارادی ضربان قلب بالا رفته بود و اون امکان برام نفس گیر شده بود
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم خودمو آروم کنم من چم شده بود چرا اینجوری شدم بارها عشق بازی های دوستام و مردم رو دیده بودم اما هیچ کدومشون اینطور حالم بد نکرده بود
جیمین بصورت وحشتناکی هات و جذاب شده بود لبای پفکی برای بوسدن غنچه شدن دل هرکسی رو میریخت دیگه چه به من که از همون اول یه کراش کوچولو روی عموم داشتم
با بیرون اوردن گوشیم سعی کردم افکارمو اون صحنه رو از خودم دور کنم
با روشن کردن گوشیم حجم زیادی از پیام و تماس های از دست رفته لیسا مواج شدن حوصله حرف زدن نداشتم پس فقط پیام هاشو باز کردم
دیدن پیام هاش نصفشون با فحش مفهوم میرسوندن خنده بی صدایی کردم و منم مثل خودش جوابشو دادم
چند دقیقه ای گذشت که دیگه با لیسا خداحافظی کردم
گوشی رو خاموش کردم و ناخداگاه نگاهی به جلو انداختم که با جیمین از توی آیینه ماشین هم نگاه شدیم
اول شوکه شدن اما خیلی زود نگاهمو دزدیدم
𝐉𝐢𝐦𝐢𝐧
از حرف هانا تعجب کردم آخه ندیدم که باهم حرف بزنن اما مثل اینکه
خیلی ازشون بی خبر بودم
نگاهی یونا کردم و بعد نشستم توی ماشین و روشن کردم اول هانا بعد یونا هم سوار شدن
هانا خیلی ذوق زده به بیرون نگاه میکرد که دستای گرمشو گرفتم و بوسه کوچولو یی روشون زدم که باعث پر رنگ تر شدن خنده اش
توی این مدت زمانی که اینجا بودم هانا خیلی بهم کمک کرد بود همیشه باهام بود و نذاشته بود بدون خانوادم توی یه کشور احساس تنهایی کنم
از آیینه ماشین نگاهی یونا به یونا کردم که مصادف شد با نگاه یونا چشماش خیلی قشنگه اینو برای چندمین بار از اولی که به اینجا امدن فهمیدم
طولى نکشید که هول شده نگاهشو ازم گرفت نمیدونم دلیل اینکارش چی بود اما پوزخندی زدم و نگاهمو به جلوم دادم
محو حرکات جیمین بودم اما زود به خودم امدم و نگاهمو به بیرون پنچره دادم
نمیدونم چرا اما به صورت غیر ارادی ضربان قلب بالا رفته بود و اون امکان برام نفس گیر شده بود
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم خودمو آروم کنم من چم شده بود چرا اینجوری شدم بارها عشق بازی های دوستام و مردم رو دیده بودم اما هیچ کدومشون اینطور حالم بد نکرده بود
جیمین بصورت وحشتناکی هات و جذاب شده بود لبای پفکی برای بوسدن غنچه شدن دل هرکسی رو میریخت دیگه چه به من که از همون اول یه کراش کوچولو روی عموم داشتم
با بیرون اوردن گوشیم سعی کردم افکارمو اون صحنه رو از خودم دور کنم
با روشن کردن گوشیم حجم زیادی از پیام و تماس های از دست رفته لیسا مواج شدن حوصله حرف زدن نداشتم پس فقط پیام هاشو باز کردم
دیدن پیام هاش نصفشون با فحش مفهوم میرسوندن خنده بی صدایی کردم و منم مثل خودش جوابشو دادم
چند دقیقه ای گذشت که دیگه با لیسا خداحافظی کردم
گوشی رو خاموش کردم و ناخداگاه نگاهی به جلو انداختم که با جیمین از توی آیینه ماشین هم نگاه شدیم
اول شوکه شدن اما خیلی زود نگاهمو دزدیدم
𝐉𝐢𝐦𝐢𝐧
از حرف هانا تعجب کردم آخه ندیدم که باهم حرف بزنن اما مثل اینکه
خیلی ازشون بی خبر بودم
نگاهی یونا کردم و بعد نشستم توی ماشین و روشن کردم اول هانا بعد یونا هم سوار شدن
هانا خیلی ذوق زده به بیرون نگاه میکرد که دستای گرمشو گرفتم و بوسه کوچولو یی روشون زدم که باعث پر رنگ تر شدن خنده اش
توی این مدت زمانی که اینجا بودم هانا خیلی بهم کمک کرد بود همیشه باهام بود و نذاشته بود بدون خانوادم توی یه کشور احساس تنهایی کنم
از آیینه ماشین نگاهی یونا به یونا کردم که مصادف شد با نگاه یونا چشماش خیلی قشنگه اینو برای چندمین بار از اولی که به اینجا امدن فهمیدم
طولى نکشید که هول شده نگاهشو ازم گرفت نمیدونم دلیل اینکارش چی بود اما پوزخندی زدم و نگاهمو به جلوم دادم
۴۲.۴k
۱۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.