فیک (??Why you)پارت(22)
هیرو:آ....دختر .....بازوت زخمی شده بیا برات مداواش کنم
ا/ت:نه..نیازی نیست آجوما خودش خوب میشه
هیرو:ای خدا ......دخترم عزیزم خواهرم
من آدما نیستم اسمم هیروعه هیرو اوکی؟
بعدشم مگه قارچه که همینجوری پینه ببنده:/
بدو بدو یالا بیا تا نزده عفونت نکرده
ا/ت:خنده*
۱۰ مین بعد
ویو ا/ت:
هیرو یا همون آجوما با یه چیزای که تو دستش بود اومد
نشست روبه روم بازومو آروم گرفت گفت :هودیتو در بیار
ا/ت:بلند شد هودیشو در آورد(بچه های عزیز زیر پیراهنش بجور لباسی هست که تو اسلایدا میذارم که چه شکلیه)
اول تعجب کرد با دیدن نماد گل ولی بعدش کارشو شروع کرد اول شروع کرد به پاک سازی جای زخمم
هرجور که فکر میکنم
یادم نمیاد چجوری زخمی شدم
بیخیال *
جو سنگی محیط اطرافمو به سلطه گرفته بود
تا اینکه
هیرو:نماد قشنگیه
ا/ت:خوب....یه چند وقتی میشه که تو زدم بعد
هیرو:دروغ گوی خوبی نیستی
ا/ت:ساکت*
هیرو: شنیده بودم که اون گل پیدا شده ولی.....فکر نمیکردم اون گل یه انسانه
ا/ت:تعجب*شما از کج......
هیرو:خوب راستش من اونارو از خیلی سالها قبلتر می شناختم
شاید باورت نشه ولی دایه جونگ کوک بودم
ا/ت:تعجب*شما....دایه اون بودین؟؟؟
هیرو:اهوم وقتی....جونگ کوک به دنیا اومد با اینکه ملکه میدونست وضعیتشون خوب نیست از من خواست تا مراقبش باشم .....همین کارم کردم ولی...نتونستم واقعا ازش محافظت کنم
ولی ......مطمئنم تو میتونی
میتونی ازش محافظت کنی
ا/ت: من یه انسان ضعیفم
مگه از دست من چه کاری بر میاد همین الانشم ..انداختن سر به پایین*.... همین
الانشم بهشون آسیب زدم
من جز یه انسان اضافه ای بیش نیستم .
هیرو:خیره* از کجا میدونی
ا/ت:آوردن سر به بالا* چی؟
هیرو:از کجا میدونی که یه انسان اضافی بیش نیستی؟؟
ا/ت:یعنی معلوم نیست
هیرو:کاش به اندازه حرف زدنتم یکمی مثبت بودی
ا/ت:آجوماااا
هیرو:خنده* به هرحال .....من ازت خیلی بزرگترم و همینطور تجربیاتم از توعه الف بچه بیشتره
اینقدر سخت نگیر به خودت
تو باعث این اتفاق نیستی
اون کله شق بی مخ(تهیونگ)نباید اینجاها میومد پس تقصیر تو نیست
ا/ت:امیدوارم که مقصرش من نباشم.......آجوما
گفتین که دایه جونگ کوک بودین ...
هیرو:اول بزار این زخمتو درمان کنم بعد حرف بزنیم. لبخند*
۲۰ مین بعد
ا/ت:آجوما همونطور که گفتین دایه جونگ کوک بودین و معلومه که از گذشته اعضا باخبرین قضیه جونگ کوک و برادرش که تو ......
هیرو:اونا اشتباه هستن
ا/ت:نگاه*
هیرو:همشون اطلاعات غلطی هستش که خاندان سلطنتی تو تاریخ ثبت کرده
ا/ت:
تهیونگ چی ؟؟؟؟چرا نباید به این جنگل پا میذاشت؟؟؟ و اینکه چرا اشتباه هستن اون اطلاعات؟؟شما چطور تونستید زنده بمونید؟؟؟
شنیده بودم تو اون دوران تمام ندیمه ها از جمله دایه ها قتل عام شدن
هیرو:داستانش خیلی طولانیه......مربوط به ...نگاه کرده به شومینه* چندین هزارسال پیشه... لبخند تلخ*
(پیراهنش که زیر هودیش بود شبیه اینه ولی مشکی ولی زیاد شلوو ول نیست بندشم یکمی پهن تره )
ا/ت:نه..نیازی نیست آجوما خودش خوب میشه
هیرو:ای خدا ......دخترم عزیزم خواهرم
من آدما نیستم اسمم هیروعه هیرو اوکی؟
بعدشم مگه قارچه که همینجوری پینه ببنده:/
بدو بدو یالا بیا تا نزده عفونت نکرده
ا/ت:خنده*
۱۰ مین بعد
ویو ا/ت:
هیرو یا همون آجوما با یه چیزای که تو دستش بود اومد
نشست روبه روم بازومو آروم گرفت گفت :هودیتو در بیار
ا/ت:بلند شد هودیشو در آورد(بچه های عزیز زیر پیراهنش بجور لباسی هست که تو اسلایدا میذارم که چه شکلیه)
اول تعجب کرد با دیدن نماد گل ولی بعدش کارشو شروع کرد اول شروع کرد به پاک سازی جای زخمم
هرجور که فکر میکنم
یادم نمیاد چجوری زخمی شدم
بیخیال *
جو سنگی محیط اطرافمو به سلطه گرفته بود
تا اینکه
هیرو:نماد قشنگیه
ا/ت:خوب....یه چند وقتی میشه که تو زدم بعد
هیرو:دروغ گوی خوبی نیستی
ا/ت:ساکت*
هیرو: شنیده بودم که اون گل پیدا شده ولی.....فکر نمیکردم اون گل یه انسانه
ا/ت:تعجب*شما از کج......
هیرو:خوب راستش من اونارو از خیلی سالها قبلتر می شناختم
شاید باورت نشه ولی دایه جونگ کوک بودم
ا/ت:تعجب*شما....دایه اون بودین؟؟؟
هیرو:اهوم وقتی....جونگ کوک به دنیا اومد با اینکه ملکه میدونست وضعیتشون خوب نیست از من خواست تا مراقبش باشم .....همین کارم کردم ولی...نتونستم واقعا ازش محافظت کنم
ولی ......مطمئنم تو میتونی
میتونی ازش محافظت کنی
ا/ت: من یه انسان ضعیفم
مگه از دست من چه کاری بر میاد همین الانشم ..انداختن سر به پایین*.... همین
الانشم بهشون آسیب زدم
من جز یه انسان اضافه ای بیش نیستم .
هیرو:خیره* از کجا میدونی
ا/ت:آوردن سر به بالا* چی؟
هیرو:از کجا میدونی که یه انسان اضافی بیش نیستی؟؟
ا/ت:یعنی معلوم نیست
هیرو:کاش به اندازه حرف زدنتم یکمی مثبت بودی
ا/ت:آجوماااا
هیرو:خنده* به هرحال .....من ازت خیلی بزرگترم و همینطور تجربیاتم از توعه الف بچه بیشتره
اینقدر سخت نگیر به خودت
تو باعث این اتفاق نیستی
اون کله شق بی مخ(تهیونگ)نباید اینجاها میومد پس تقصیر تو نیست
ا/ت:امیدوارم که مقصرش من نباشم.......آجوما
گفتین که دایه جونگ کوک بودین ...
هیرو:اول بزار این زخمتو درمان کنم بعد حرف بزنیم. لبخند*
۲۰ مین بعد
ا/ت:آجوما همونطور که گفتین دایه جونگ کوک بودین و معلومه که از گذشته اعضا باخبرین قضیه جونگ کوک و برادرش که تو ......
هیرو:اونا اشتباه هستن
ا/ت:نگاه*
هیرو:همشون اطلاعات غلطی هستش که خاندان سلطنتی تو تاریخ ثبت کرده
ا/ت:
تهیونگ چی ؟؟؟؟چرا نباید به این جنگل پا میذاشت؟؟؟ و اینکه چرا اشتباه هستن اون اطلاعات؟؟شما چطور تونستید زنده بمونید؟؟؟
شنیده بودم تو اون دوران تمام ندیمه ها از جمله دایه ها قتل عام شدن
هیرو:داستانش خیلی طولانیه......مربوط به ...نگاه کرده به شومینه* چندین هزارسال پیشه... لبخند تلخ*
(پیراهنش که زیر هودیش بود شبیه اینه ولی مشکی ولی زیاد شلوو ول نیست بندشم یکمی پهن تره )
۱۲.۲k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.