Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
دریا: با دلسا کاری نکردی تو این ۳ روز؟
کامیار: نه به خدا کاری نکردم شبا میرم تو حمام میخوابم ک باهام کاری نکنه
دریا: کی این دوماه تموم میشه
کامیار: میشه توناراحت نباش
تو بغلش خودمو جا کردم ک امیر امد
امیر:صدای ماشین دلسا امد داره پارک میکنه
کامیار سرمو ماچ کرد و رفت بیرون منم رفتم بیرون و نشستم رو مبل
دلسا:کامیار کامیار عشقم بیا یکدقیقه
کامیار:چی چیکارم داری؟
دلسا:بیا عشقم
کامیار رفت ک با کلی پلاستیک خرید امد
دلسا:سلام دریا خانوم
جوابی بهش ندادم ک نیش خنده ای زد با کامیار رفتن تو اتاق و در هم بستن امیر امد کنارم
امیر: میایی فیلم بیبینیم
دریا: چی فیلمی باشه؟
امیر: هرچی ک تو بخوای؟
دریا:من ترسناک
یک فیلم زدیم فیلم احضار ۲ شروع ک شد
دلسا و کامیار امدن
دلسا: فیلم چی امیرجون
امیر: فیلم احضار
فیلم شروع شد ک صحنه هایی ترسناکش امد دلسا ک تو بغل کامیار بود کامیارم انگار خوشش امده بود هیچی نمگفت منم دلم میخواست الان کامیار منو بغل میکرد تو همین فکر ها بودم ک امیر بغلم کرد
امیر: نترس من پیشتم
با این حرفش یک ارامش خاصی گرفتم تو بغلش خودمو جا دادم نگاهایی سنگین کامیار رو حس میکردم ولی خب منم گناه داشتم اینقدر خسته بودم ک درجا تو بغل امیر خوابم برد نمدونم بخاطر گریه هایی زیادم یاهم بخاطر درد ک دارم
(امیر)
تو بغلم خوابش برد براید استایل بغلش و بردمش تو اتاق گذاشتمش و پتو رو روش انداختم تا امدم برم دستمو گرفت و با صدای اروم
دریا:بیا تو بغلم بخواب من میترسم
اینو ک گفت دلم براش سوخت رفتم کنارش و از پشت بغلش کردم تاحالا دختری رو موقع خواب بغل نکرده بودم لپ هام سرخ شده بود
(دریا)
از خواب بیدار شدم ساعت ۶ بعدظهر بود از تو بغل امیر امدم بیرون دیدم تخت خونی فهمیدم پریود شده دلمم به شدت درد میکرد پد هم نداشتم خودمم ک پول نداشتم کامیار ک پیش دلسا بود باید به کی میگفتم یکم فکر کردم و گفتم به امیر بگم رفتم بالایی سرش
دریا:امیر امیر امیر
امیر:بله؟چیشده
بلند شد ک رفتم دم گوشش اروم
دریا:من پریود شدم پد ندارم میری برام بخری یا پول بده برم برای خودم بخرم
امیر:میرم برات میگیرم
بلند شد و رفت منم لباس هامو عوض کردم ملافه روتختی رو ورداشتم بردم تو لباسشویی انداختم ک دیدم صدای خنده کامیار میاد رفتم از لایی در اتاقشون نگاه کردم دیدم کامیار برای دلسا کیسه ابگرم درسته کرده و گذاشت رو شکمش و بعدشم بوسیدش و از پشت بغلش کرد و نوازشش کرد....
دریا: با دلسا کاری نکردی تو این ۳ روز؟
کامیار: نه به خدا کاری نکردم شبا میرم تو حمام میخوابم ک باهام کاری نکنه
دریا: کی این دوماه تموم میشه
کامیار: میشه توناراحت نباش
تو بغلش خودمو جا کردم ک امیر امد
امیر:صدای ماشین دلسا امد داره پارک میکنه
کامیار سرمو ماچ کرد و رفت بیرون منم رفتم بیرون و نشستم رو مبل
دلسا:کامیار کامیار عشقم بیا یکدقیقه
کامیار:چی چیکارم داری؟
دلسا:بیا عشقم
کامیار رفت ک با کلی پلاستیک خرید امد
دلسا:سلام دریا خانوم
جوابی بهش ندادم ک نیش خنده ای زد با کامیار رفتن تو اتاق و در هم بستن امیر امد کنارم
امیر: میایی فیلم بیبینیم
دریا: چی فیلمی باشه؟
امیر: هرچی ک تو بخوای؟
دریا:من ترسناک
یک فیلم زدیم فیلم احضار ۲ شروع ک شد
دلسا و کامیار امدن
دلسا: فیلم چی امیرجون
امیر: فیلم احضار
فیلم شروع شد ک صحنه هایی ترسناکش امد دلسا ک تو بغل کامیار بود کامیارم انگار خوشش امده بود هیچی نمگفت منم دلم میخواست الان کامیار منو بغل میکرد تو همین فکر ها بودم ک امیر بغلم کرد
امیر: نترس من پیشتم
با این حرفش یک ارامش خاصی گرفتم تو بغلش خودمو جا دادم نگاهایی سنگین کامیار رو حس میکردم ولی خب منم گناه داشتم اینقدر خسته بودم ک درجا تو بغل امیر خوابم برد نمدونم بخاطر گریه هایی زیادم یاهم بخاطر درد ک دارم
(امیر)
تو بغلم خوابش برد براید استایل بغلش و بردمش تو اتاق گذاشتمش و پتو رو روش انداختم تا امدم برم دستمو گرفت و با صدای اروم
دریا:بیا تو بغلم بخواب من میترسم
اینو ک گفت دلم براش سوخت رفتم کنارش و از پشت بغلش کردم تاحالا دختری رو موقع خواب بغل نکرده بودم لپ هام سرخ شده بود
(دریا)
از خواب بیدار شدم ساعت ۶ بعدظهر بود از تو بغل امیر امدم بیرون دیدم تخت خونی فهمیدم پریود شده دلمم به شدت درد میکرد پد هم نداشتم خودمم ک پول نداشتم کامیار ک پیش دلسا بود باید به کی میگفتم یکم فکر کردم و گفتم به امیر بگم رفتم بالایی سرش
دریا:امیر امیر امیر
امیر:بله؟چیشده
بلند شد ک رفتم دم گوشش اروم
دریا:من پریود شدم پد ندارم میری برام بخری یا پول بده برم برای خودم بخرم
امیر:میرم برات میگیرم
بلند شد و رفت منم لباس هامو عوض کردم ملافه روتختی رو ورداشتم بردم تو لباسشویی انداختم ک دیدم صدای خنده کامیار میاد رفتم از لایی در اتاقشون نگاه کردم دیدم کامیار برای دلسا کیسه ابگرم درسته کرده و گذاشت رو شکمش و بعدشم بوسیدش و از پشت بغلش کرد و نوازشش کرد....
۸.۹k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.