فیک جی هوپ ( زندگی شیرین ۲ ) پارت ۵
ا.ت : بعد اینکه وسایل ها رو جمع کردیم و بعد منتظر می موندیم که
شب بشه .
( ۵ ساعت بعد )
ا.ت : شب شد و ما راه افتادیم به سمت خوابگاه . دلم برای خوابگاه تنگ شده بود 🥰🥰
وقتی رسیدیم و وارد خوابگاه شدیم دیدم که اعضا برای به مناسبت ازدواج ما برامون بادکنک کیک خریدن 😍😍
باورم نمی شد اصلا انگار بهم دنیا رو داده بودن یاااااا 😝😝😝
بعد که جشنمون تموم شد به بچه ها گفتیم که ما می خوایم ۳ روز بمونیم اونجا ...
رفتیم اتاقمون و براش توضیح دادم که من ۵ سال بود آرمی بودمو بایس من تویی ( جی هوپ ) هستو اینا ...
تو همین ۳ روزی که خوابگاه بودیم روز دومش با کل بچه ها قرار گذاشتیم تا بریم ی رستوران که بچه ها همشون قبول کردن و فردا روز رفتن به رستوران ...
شب بشه .
( ۵ ساعت بعد )
ا.ت : شب شد و ما راه افتادیم به سمت خوابگاه . دلم برای خوابگاه تنگ شده بود 🥰🥰
وقتی رسیدیم و وارد خوابگاه شدیم دیدم که اعضا برای به مناسبت ازدواج ما برامون بادکنک کیک خریدن 😍😍
باورم نمی شد اصلا انگار بهم دنیا رو داده بودن یاااااا 😝😝😝
بعد که جشنمون تموم شد به بچه ها گفتیم که ما می خوایم ۳ روز بمونیم اونجا ...
رفتیم اتاقمون و براش توضیح دادم که من ۵ سال بود آرمی بودمو بایس من تویی ( جی هوپ ) هستو اینا ...
تو همین ۳ روزی که خوابگاه بودیم روز دومش با کل بچه ها قرار گذاشتیم تا بریم ی رستوران که بچه ها همشون قبول کردن و فردا روز رفتن به رستوران ...
۲.۶k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.