ماه ابی
ماه ابی
پارت۴
ویو لنو:
رفتم خونه یکی از خونه های دوستم تا چن وقت بهم داده بودش توی کافه باهم اشنا شدیم
رفتم دوش گرفتم و لباسم عوض کردم و خابیدم
صب
بلن شدم صبونه خوردم به خاطره کوک انقد گریه کرده بودم که چشام باد کرده بود
رفتم کافه
کارمند:چیزی شده لنو
+نه خوبم
لبخند تلخی زدم و به کارم ادامه دادم
تقریبا شب شده بود داشتم برمیگشتم احساس کردم یکی داره تعقیبم میکنه
رفتم سمت پارک کنار خونم چن تا مرد مست اونجا لودن ترسیدم داشتم برمیگشتم که دستی رو شونم احساس کردم با کمی ترسن برگشتم
؟؟؟ بایدهرچه سریع تر ازینجا بریم
+ک..ک..کجا؟من اصلا تورو نمیشناسم
؟؟؟مهم نیس من فق اومدم از اینده یجورایی بهت یچیز بگم
+خ بنال
؟؟؟سه مرد هیکلی بهت حمله میکنن اونا یجورایی جادوگرن پس قدرتایی که داری ازت میگیرن بالات و ازت جدا میکنن میبرن پیش بزرگ ترین بند مافیا کره
+دارک .. باور نمیکنم اصن بند مافیا کدومه چیه بدشم تو از کج میدونی قدرت دارم؟
نامی:من اسمم نامجون و از اینده میام چون توی ای شهر فق تو و فرندات قدرت ندارین
+خب نامجون شی باید بهت بگم که داری چرت و پرت برقور میکنی
نامی:پشیمون میشی از حرفت
+نمیشم
داشتم میرفتم که داد زد
نامی:فردا شب ساعت۳توی خیابون نباش وعلا بد دردسری برات میشه
توجه نکردم و به راهم ادامه دادم
خونه-
رفتم رو تخت دراز کشیدم حرفای اون مرده از کلم بیرون نمیرفت هی اکو میشد که بد دو سه ساعت خابم برد امروز مرخصی گرفته بودم و نمیرفتم کافه
گرفتم تا لنگ ظهر خابیدم
شب ساعت۲:۳۰-
شب شده بود دلم خیلی درد میکرد تو خونه قرصی نبود میخاستم برم داروخانه قرص بگیرم اما از یه طرفی میترسیدم که دلم شدید تر درد گرفت تصمیم گرفتم برم
توی راه دارو خونه بودم که سه مرد پشتم بودن پوکر و عصبی رفتم دارو گرفتم داشتم برمیگشتم که اون سه نفری که پشتم بودن بهم حمله ور شدن بهم دارو بیهوش کننده زدم احساس کردم پشتم اتیش روشن کردن اما نه
+باید به حرفش گوش میکردم
این جمله رو گفتم اما تو اوج بیهوشی بودم داشتم کم کم بیهوش میشدم که یه نفر اومد گف
نامی:عیبی نداره
بیهوش شدم
بیدار شدم تقریبا صبح بود ساعت نزدیکای۵:۴۸ دیقه بود
از رو تخت بلند شدم توی یه کلبه جنگلی بودم
نامی:بیدار شدی بد از سال ها
جیغ ارومی کشیدم
+منظورت چیه بد از سال ها
نامی:۱ماهه بیهوشی
+بسه من باید برم پرواز کنم
نامی:نه بال داری نه قدرت
+چییی(داد)
نامی:اگه اون روز به حرفم گوش کردی بودی اومده بودی الان بالات بودن
+نه نه نه این امکان نداره
نامی:چرا داره
+من باید به حرفت گوش میکردم من معذرت میخام(اشک)
نامی:عب نداره میتونی انتقام بگیری من هواتو دارم بیایه بخل عمو تا عمو ببینه
+مگه بچم؟
نامی:ازین به بد برا من ار
+میخام برگردم
نامی:دنیای بیرون برات خطر ناکه
+نیس
نامی:هس به حرفم گوش کن
+باشه
پارت بعد ادامش
گایز،موافقین فصل دو عشق و نفرت بنویسم؟
پارت۴
ویو لنو:
رفتم خونه یکی از خونه های دوستم تا چن وقت بهم داده بودش توی کافه باهم اشنا شدیم
رفتم دوش گرفتم و لباسم عوض کردم و خابیدم
صب
بلن شدم صبونه خوردم به خاطره کوک انقد گریه کرده بودم که چشام باد کرده بود
رفتم کافه
کارمند:چیزی شده لنو
+نه خوبم
لبخند تلخی زدم و به کارم ادامه دادم
تقریبا شب شده بود داشتم برمیگشتم احساس کردم یکی داره تعقیبم میکنه
رفتم سمت پارک کنار خونم چن تا مرد مست اونجا لودن ترسیدم داشتم برمیگشتم که دستی رو شونم احساس کردم با کمی ترسن برگشتم
؟؟؟ بایدهرچه سریع تر ازینجا بریم
+ک..ک..کجا؟من اصلا تورو نمیشناسم
؟؟؟مهم نیس من فق اومدم از اینده یجورایی بهت یچیز بگم
+خ بنال
؟؟؟سه مرد هیکلی بهت حمله میکنن اونا یجورایی جادوگرن پس قدرتایی که داری ازت میگیرن بالات و ازت جدا میکنن میبرن پیش بزرگ ترین بند مافیا کره
+دارک .. باور نمیکنم اصن بند مافیا کدومه چیه بدشم تو از کج میدونی قدرت دارم؟
نامی:من اسمم نامجون و از اینده میام چون توی ای شهر فق تو و فرندات قدرت ندارین
+خب نامجون شی باید بهت بگم که داری چرت و پرت برقور میکنی
نامی:پشیمون میشی از حرفت
+نمیشم
داشتم میرفتم که داد زد
نامی:فردا شب ساعت۳توی خیابون نباش وعلا بد دردسری برات میشه
توجه نکردم و به راهم ادامه دادم
خونه-
رفتم رو تخت دراز کشیدم حرفای اون مرده از کلم بیرون نمیرفت هی اکو میشد که بد دو سه ساعت خابم برد امروز مرخصی گرفته بودم و نمیرفتم کافه
گرفتم تا لنگ ظهر خابیدم
شب ساعت۲:۳۰-
شب شده بود دلم خیلی درد میکرد تو خونه قرصی نبود میخاستم برم داروخانه قرص بگیرم اما از یه طرفی میترسیدم که دلم شدید تر درد گرفت تصمیم گرفتم برم
توی راه دارو خونه بودم که سه مرد پشتم بودن پوکر و عصبی رفتم دارو گرفتم داشتم برمیگشتم که اون سه نفری که پشتم بودن بهم حمله ور شدن بهم دارو بیهوش کننده زدم احساس کردم پشتم اتیش روشن کردن اما نه
+باید به حرفش گوش میکردم
این جمله رو گفتم اما تو اوج بیهوشی بودم داشتم کم کم بیهوش میشدم که یه نفر اومد گف
نامی:عیبی نداره
بیهوش شدم
بیدار شدم تقریبا صبح بود ساعت نزدیکای۵:۴۸ دیقه بود
از رو تخت بلند شدم توی یه کلبه جنگلی بودم
نامی:بیدار شدی بد از سال ها
جیغ ارومی کشیدم
+منظورت چیه بد از سال ها
نامی:۱ماهه بیهوشی
+بسه من باید برم پرواز کنم
نامی:نه بال داری نه قدرت
+چییی(داد)
نامی:اگه اون روز به حرفم گوش کردی بودی اومده بودی الان بالات بودن
+نه نه نه این امکان نداره
نامی:چرا داره
+من باید به حرفت گوش میکردم من معذرت میخام(اشک)
نامی:عب نداره میتونی انتقام بگیری من هواتو دارم بیایه بخل عمو تا عمو ببینه
+مگه بچم؟
نامی:ازین به بد برا من ار
+میخام برگردم
نامی:دنیای بیرون برات خطر ناکه
+نیس
نامی:هس به حرفم گوش کن
+باشه
پارت بعد ادامش
گایز،موافقین فصل دو عشق و نفرت بنویسم؟
۲۷.۹k
۱۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.