عشق دوباره پارت 7
ویولینا
بعد از اینکه کوک لباساشو پوشید رفت بیرون منم نمیتونستم تکون بخورم و بزورکی لباسامو پوشیدم و لنگ لنگون راه میرفتم رفتم سمت در تا اومدم درو باز کنم بیهوش شدم و دیگ چیزی نفهمیدم.........
ویو کوک
کارم که با لینا تموم شد از روش بلند شدم و لباسام رو پوشیدم ورفتم بیرون یه ابی به صورتم بزنم وقتی سرحال شدم رفتم تو اتاق درو که باز کردم با لینا مواجه شدم که بیهوش افتاده بود دم در رفتم سمتش و گذاشتمش رو پام
-لی..... لینا بیدارشو لعنتی ایشششش
براید استایل بغلش کردم و گذاشتمش رو تخت یه کیسه اب گرم اوردم و گذاشتم رو دلش خواهرشو و خواهرم باهم رفتن بیرون و گفتن میرن ویلا تا خونه دوستشون بمونن و منم باید مراقب لینا باشم ولی نتونستم........
رفتم حموم یه دوش ده مینی گرفتم و لباسم رو عوض کر م و رفتم پیش لینا کنارش دراز کشیدم و اونو به سمت خودم برگردوندم و موهاشو نوازش میکردم
-خوشحالم که برگشتی پیشم فرشته کوچولو
و بعد چشامم گرم شد و خوابیدم
صبح.......
ویو لینا
صبح با دل درد شدید بیدار شدم و دیدم کیسه اب گرم رو دلمه و کوک هم مثل یه بانی کوچولو کنارم خوابیده خیلی دلم واسش تنگ شده بود و دلم میخواست یه دل سیر بغلش کنم (خب بکن 😐) دستمو بردم سمت گونش و نوازش کردم که چشاشو باز کرد......
-بیدار شدی لیدی
+اوهوم
-درد داری؟
+یکم
-برو یه دوش بگیر حالت بهتر شه
+باشه
+ولی کوک
-جونم
+من لباس ندارم
-میرم برات بگیرم
+باشه
کوک رفت لباس پوشید تا برام لباس بگیره منم تصمیم گرفتم یه دوش یه ساعتی بگیرم تا کوک برگرده
رفتم تو حموم لباسامو در اوردم و در حموم رو بستم.............
شرایط پارت بعد
۴لایک
5 کامنت
بعد از اینکه کوک لباساشو پوشید رفت بیرون منم نمیتونستم تکون بخورم و بزورکی لباسامو پوشیدم و لنگ لنگون راه میرفتم رفتم سمت در تا اومدم درو باز کنم بیهوش شدم و دیگ چیزی نفهمیدم.........
ویو کوک
کارم که با لینا تموم شد از روش بلند شدم و لباسام رو پوشیدم ورفتم بیرون یه ابی به صورتم بزنم وقتی سرحال شدم رفتم تو اتاق درو که باز کردم با لینا مواجه شدم که بیهوش افتاده بود دم در رفتم سمتش و گذاشتمش رو پام
-لی..... لینا بیدارشو لعنتی ایشششش
براید استایل بغلش کردم و گذاشتمش رو تخت یه کیسه اب گرم اوردم و گذاشتم رو دلش خواهرشو و خواهرم باهم رفتن بیرون و گفتن میرن ویلا تا خونه دوستشون بمونن و منم باید مراقب لینا باشم ولی نتونستم........
رفتم حموم یه دوش ده مینی گرفتم و لباسم رو عوض کر م و رفتم پیش لینا کنارش دراز کشیدم و اونو به سمت خودم برگردوندم و موهاشو نوازش میکردم
-خوشحالم که برگشتی پیشم فرشته کوچولو
و بعد چشامم گرم شد و خوابیدم
صبح.......
ویو لینا
صبح با دل درد شدید بیدار شدم و دیدم کیسه اب گرم رو دلمه و کوک هم مثل یه بانی کوچولو کنارم خوابیده خیلی دلم واسش تنگ شده بود و دلم میخواست یه دل سیر بغلش کنم (خب بکن 😐) دستمو بردم سمت گونش و نوازش کردم که چشاشو باز کرد......
-بیدار شدی لیدی
+اوهوم
-درد داری؟
+یکم
-برو یه دوش بگیر حالت بهتر شه
+باشه
+ولی کوک
-جونم
+من لباس ندارم
-میرم برات بگیرم
+باشه
کوک رفت لباس پوشید تا برام لباس بگیره منم تصمیم گرفتم یه دوش یه ساعتی بگیرم تا کوک برگرده
رفتم تو حموم لباسامو در اوردم و در حموم رو بستم.............
شرایط پارت بعد
۴لایک
5 کامنت
۶.۸k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.