غریبه ای آشنا"P35"
(بچها فعلا از این لحظه به بعد در خواستی قبول نمیکنم چون زیادن نمیدونم به کدومش برسم پس لطفا فعلا در خواستی ندین)
دکتر:همراه خانوم چوی تهری!
فلیکس و نارا زود رفتن جلو
فلیکس:دوست پسرشم حالش خوبه دکتر(نگران)
دکتر:خانوم تهری تحت تاثیر گاز زیادی بوده به خاطر همین ریه اش آسیب شدیدی دیده ولی خوشبختانه چون زود رسیدین زنده مونده
فلیکس بغض کرد و ادامه داد:ریه اش خوب میشه
دکتر:گذر زمان بله
دکتر رفت و در اتاق عمل باز شد و تهری رو با تخت و کلی چیز وصل شده بهش میبردن اتاق آی سی یو فلیکس بدو بدو رفت سمت تخت تهری و دستشو گرفت که پرستارا متوقف شدن
فلیکس جلو تخت تهری زانو زد و با گریه ادامه داد:چشماتو باز کن تهری خواهش میکنم!میدونی که بدون تو من میمیرم
پرستار:آقا ما باید خانوم رو ببریم لطفا برین کنار
فلیکس:یه چن لحظه خواهش میکنم!
پرستارا تختو ول و رفتن عقب که فلیکس رفت جلو دستشو گذاشت رو صورت تهری و نوازشش کرد قطره اشکش افتاد رو صورت تهری که باعث شد تهری چشماشو باز کنه
فلیکس:تهریییی
زود سرشو بلند کرد و به پرستارا زل زدد و داد زد:چشاشووو بازززز کرد
پرستارا امدن جلو و یکی یکی ماینه کردن آخه این معجزه ای چیزی بود !
تهری دستشو آروم بلند کرد و به دست فلیکس رسوند که فلیکس زود برگشت طرف تهری دستشو محکم تر گرفت و گفت:بیب من اینجام دیگه هیجا نمیرم بهت قول میدم!
پارت بعدی پارت آخره:)
دکتر:همراه خانوم چوی تهری!
فلیکس و نارا زود رفتن جلو
فلیکس:دوست پسرشم حالش خوبه دکتر(نگران)
دکتر:خانوم تهری تحت تاثیر گاز زیادی بوده به خاطر همین ریه اش آسیب شدیدی دیده ولی خوشبختانه چون زود رسیدین زنده مونده
فلیکس بغض کرد و ادامه داد:ریه اش خوب میشه
دکتر:گذر زمان بله
دکتر رفت و در اتاق عمل باز شد و تهری رو با تخت و کلی چیز وصل شده بهش میبردن اتاق آی سی یو فلیکس بدو بدو رفت سمت تخت تهری و دستشو گرفت که پرستارا متوقف شدن
فلیکس جلو تخت تهری زانو زد و با گریه ادامه داد:چشماتو باز کن تهری خواهش میکنم!میدونی که بدون تو من میمیرم
پرستار:آقا ما باید خانوم رو ببریم لطفا برین کنار
فلیکس:یه چن لحظه خواهش میکنم!
پرستارا تختو ول و رفتن عقب که فلیکس رفت جلو دستشو گذاشت رو صورت تهری و نوازشش کرد قطره اشکش افتاد رو صورت تهری که باعث شد تهری چشماشو باز کنه
فلیکس:تهریییی
زود سرشو بلند کرد و به پرستارا زل زدد و داد زد:چشاشووو بازززز کرد
پرستارا امدن جلو و یکی یکی ماینه کردن آخه این معجزه ای چیزی بود !
تهری دستشو آروم بلند کرد و به دست فلیکس رسوند که فلیکس زود برگشت طرف تهری دستشو محکم تر گرفت و گفت:بیب من اینجام دیگه هیجا نمیرم بهت قول میدم!
پارت بعدی پارت آخره:)
۳۸.۱k
۰۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.