پارت ۱۷ فصل دوم
پارت ۱۷ فصل دوم
لارا: دخترم تورو خدا آروم باش
ات: آخه من چطوری آروم باشم ؟ من بدون اون نمیتونم(در حاله پاره شدن از شدت گریه)
همه داشتن اتو دلداری میدادن اما حالش بازم بد بود و بدتر مثل روانی ها جیغ و دادو گریه میکرد از شدت بغض داشت نفس کم میورد قلبش انگار داشت توی آتیش میسوخت که دیگه کم کم دیگه بیهوش شد بکهیونم اونو برد توی اتاقش و نشست کنارش
بکهیون: مامان جون میدونم این چند وقت خیلی از شدت ناراحتی قراره اذیت شی اما بهت قول میدم بعد این کارا قراره از شدت خوشحالی تا یک هفته نتونی ولش کنی
بکهیون رفت
۲ساعت بعد
ویو ات
با سردرد خیلی بدی از خواب بیدار شدم یاد امروز افتادم دوباره مثل دیوونه ها زدم زیر گریه چرا؟ چرا؟ چرا باید کسی که عاشقشم و بخشی از زندگیمه رو از دست میدادم برای همین گلدون بغل تختو برداشتم شکوندم یکی از شیشه خورده هاشو برداشتم گرفتم سمت رگ دستم
ویو یکی که نمیخوام تا پس فردا بفهمید کیه😁🤣
(بچه ها این یاروعه توی عمارت جئون ها همه جا دوربین داره و در اصل قصدش محافظت از اون خاندانه البته تازه امروز بعد مرگ کوک این کارو شروع کرده)
ویو اون یاروعه که نمیخوام بفهمید کیه
داشتم دوربین هارو می دیدم چشمم خورد به اتاق ات داشت رگشو میزد سریع زنگ زدم بکهیون جواب داد
بکهیون: جونم کاری داشتی؟
یاروعه: بکهیون کجایی؟
بکهیون: تازه از خونه زدم بیرون بیام پیشت چطو؟
یاروعه: بدو خودتو برسون ات داره خودکشی میکنه(با داد)
بکهیون: چی ؟ باشه باشه قطع کن
بکهیون سریع زنگ زد نانسی
نانسی: الو ؟
بکهیون: نانسی سریع برو بالا مامان داره خودکشی میکنه
نانسی سریع دویید رفت اتاق ات
نانسی:....
بچه ها از پس فردا یه چیزایی رو میفهمید که باعث خوشحالیتون میشه و دیگه کم کم اوکی میشه اما اوضاع یکم سخت تر میشه
لارا: دخترم تورو خدا آروم باش
ات: آخه من چطوری آروم باشم ؟ من بدون اون نمیتونم(در حاله پاره شدن از شدت گریه)
همه داشتن اتو دلداری میدادن اما حالش بازم بد بود و بدتر مثل روانی ها جیغ و دادو گریه میکرد از شدت بغض داشت نفس کم میورد قلبش انگار داشت توی آتیش میسوخت که دیگه کم کم دیگه بیهوش شد بکهیونم اونو برد توی اتاقش و نشست کنارش
بکهیون: مامان جون میدونم این چند وقت خیلی از شدت ناراحتی قراره اذیت شی اما بهت قول میدم بعد این کارا قراره از شدت خوشحالی تا یک هفته نتونی ولش کنی
بکهیون رفت
۲ساعت بعد
ویو ات
با سردرد خیلی بدی از خواب بیدار شدم یاد امروز افتادم دوباره مثل دیوونه ها زدم زیر گریه چرا؟ چرا؟ چرا باید کسی که عاشقشم و بخشی از زندگیمه رو از دست میدادم برای همین گلدون بغل تختو برداشتم شکوندم یکی از شیشه خورده هاشو برداشتم گرفتم سمت رگ دستم
ویو یکی که نمیخوام تا پس فردا بفهمید کیه😁🤣
(بچه ها این یاروعه توی عمارت جئون ها همه جا دوربین داره و در اصل قصدش محافظت از اون خاندانه البته تازه امروز بعد مرگ کوک این کارو شروع کرده)
ویو اون یاروعه که نمیخوام بفهمید کیه
داشتم دوربین هارو می دیدم چشمم خورد به اتاق ات داشت رگشو میزد سریع زنگ زدم بکهیون جواب داد
بکهیون: جونم کاری داشتی؟
یاروعه: بکهیون کجایی؟
بکهیون: تازه از خونه زدم بیرون بیام پیشت چطو؟
یاروعه: بدو خودتو برسون ات داره خودکشی میکنه(با داد)
بکهیون: چی ؟ باشه باشه قطع کن
بکهیون سریع زنگ زد نانسی
نانسی: الو ؟
بکهیون: نانسی سریع برو بالا مامان داره خودکشی میکنه
نانسی سریع دویید رفت اتاق ات
نانسی:....
بچه ها از پس فردا یه چیزایی رو میفهمید که باعث خوشحالیتون میشه و دیگه کم کم اوکی میشه اما اوضاع یکم سخت تر میشه
۶.۲k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.