برف سیاه🖤 پارت 8
تو صبح بلند شدی و لباستو عوض کردی و یه میکاپ ریز کردی و موهاتو شونه کردی. سوییشرت سفید کیوتت و پوشیدی و رفتی بیرون از اتاقت. رفتی سر میز صبحانه. چند تا لقمه خوردی و زود از خونه رفتی بیرون. داشتی قدم میزدی سمت مدرسه که یهو یکی از پشت کوله تو گرفت و کیشد و چند قدم رفتی عقب.
با عصبانیت برگشتی و دستتو بردی بالا زدی رو بازو یارو ولی دیدی جونگکوکه. جونگکوک(با خنده) : نزن بابا نزن منم. تو:عه تویی؟ جونگکوک: هر کی باهات شوخی کنه رو اینجوری میزنی؟ تو: تو اینگا چیکار میکنی؟ جونگکوک آروم به جلو قدم زد: هر روز ازینجا رد میشم، تو نمیای؟ تو: آها چرا. و تو هم چند قدم دوییدی تا بهش برسی و با هم قدم زدید. رسیدید مدرسه. رفتید تو حیاط داشتید با هم حرف میزدید و به سمت کلاستون میرفتید. خانم کایا اولین روز کارش بود. از تو دفترش اومد بیرون و به شما دوتا خیره شد. تو و جونگکوک وارد کلاستون شدید. بچه ها همه بودن ولی معلم هنوز نیومده بود. تو دیدی رونا به میز تو تکیه داده. تو: راستی تو و رونا جدا حدا میاین؟ جونگکوک: آره. تو: چرا؟ جونگکوک:چون خیلی باهم دعوامون میشه. تو: اها.
تو رفتی کنار صندلیت و به رونا گفتی: میشه بری کنار؟ رونا: فعلا برو یه جا دیگه بشین. و روشو کرد اونور و با دوستاش حرف زد. تو: اینجا صندلی منه لطفا برو کنار. رونا: گفتم فعلا برو یه جای دیگه. تو: منم گفتم میخوام همینجا بشینم. رونا: تو الان داری به من دستور میدی؟ تو: آره، دارم دستور میدم. رونا: فکر کردی کی ای؟ رونا تورو پشت سر هم هول داد عقب. جونگکوک (با داد) : رونا بس کن! تو دستای رونا رو گرفتی و هولش دادی. رونا افتاد زمین و همون موقع معلم اومد تو کلاس
ادامه یه پارت دیگه ❣️
لایکککککککک
با عصبانیت برگشتی و دستتو بردی بالا زدی رو بازو یارو ولی دیدی جونگکوکه. جونگکوک(با خنده) : نزن بابا نزن منم. تو:عه تویی؟ جونگکوک: هر کی باهات شوخی کنه رو اینجوری میزنی؟ تو: تو اینگا چیکار میکنی؟ جونگکوک آروم به جلو قدم زد: هر روز ازینجا رد میشم، تو نمیای؟ تو: آها چرا. و تو هم چند قدم دوییدی تا بهش برسی و با هم قدم زدید. رسیدید مدرسه. رفتید تو حیاط داشتید با هم حرف میزدید و به سمت کلاستون میرفتید. خانم کایا اولین روز کارش بود. از تو دفترش اومد بیرون و به شما دوتا خیره شد. تو و جونگکوک وارد کلاستون شدید. بچه ها همه بودن ولی معلم هنوز نیومده بود. تو دیدی رونا به میز تو تکیه داده. تو: راستی تو و رونا جدا حدا میاین؟ جونگکوک: آره. تو: چرا؟ جونگکوک:چون خیلی باهم دعوامون میشه. تو: اها.
تو رفتی کنار صندلیت و به رونا گفتی: میشه بری کنار؟ رونا: فعلا برو یه جا دیگه بشین. و روشو کرد اونور و با دوستاش حرف زد. تو: اینجا صندلی منه لطفا برو کنار. رونا: گفتم فعلا برو یه جای دیگه. تو: منم گفتم میخوام همینجا بشینم. رونا: تو الان داری به من دستور میدی؟ تو: آره، دارم دستور میدم. رونا: فکر کردی کی ای؟ رونا تورو پشت سر هم هول داد عقب. جونگکوک (با داد) : رونا بس کن! تو دستای رونا رو گرفتی و هولش دادی. رونا افتاد زمین و همون موقع معلم اومد تو کلاس
ادامه یه پارت دیگه ❣️
لایکککککککک
۲۷.۳k
۱۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.