پارت ۸ و ۹ باهم آپ شدن :)
پارت ۸
رفتم تو
+ ام ، میشه بیای بشینی
گفتم و منتظر کوک چشم دوختم که با قیافه خنثی روی صندلی مورد نظر نشست
- دیر کردی
+ متاسفم پیش دوست پسرم بودم
دروغ گفتم
_ پس حرف منو پشت گوش انداختی!؟
نگاه لرزونم رو به کوک دوختم:
+دو روز تاخیر که موردی نداره
و شروع کردم به باز کردن پرونده
- تو با قوانین من آشنا نیستی
خیلی آروم این حرفش رو گفت و همون لحظه از جاش بلند شد انتظار هر واکنشی رو از جانب جانکوک داشتم و به تکیه گاه صندلیم چسبیدم
همینطوری داشت به سمتم می اومد که چشم هاش رو تنگ تر کرد و توی یه حرکت به سمتم خم شد و لب هاش رو به گوشم رسوند :
- از این به بعد حتی نمیخوام یکی از کارهایی که بهت میگم رو پشت گوش بندازی دکتر!فهمیدی دکتر؟
نفس های داغ کوک رو حس می کردم نفس عمیقی کشیدم
- با تو بودم دکتر فهمیدی ؟
+ فهمیدم
جانکوک خنده ی کوتاهی کرد و بوسه ای روی نرمه ی گوشم زد
_ دختر خوب ...
هیچ ایده ای دربارهی بوسه ی یهویی جانکوک نداشتم
برخلاف تصوراتم که فک می کردم توی این دیدارم خودم رو در مقابل جانکوک قوی و سرسخت نشون بدم ولی قدرت انجام هیچ کاری رو نداشتم باید جانکوک رو پس میزدم نمی دونم
کوک که واکنش از سمت من ندید دستش رد رو گونه هام گذاشت و نوازش کرد منم بدون اینکه بدونم دارم چیکار می کنم صورتم رو بیشتر به دست های جانکوک فشار دادم
- دوست داری این جوری نوازشت کنم؟
من هیچ کدوم از کارام دست خودم نبود
- دوست داری ؟
با سوال جانگوگ چشمام رو باز کردم و به دوتا مردمک های سیاهش خیره شدم و گفتم
+ دوست دارم.....پارت ۹
کوک لبخند زد و سرش رو یکم خم کرد :
- اگه دختر خوبی باشی بازم اینکارو می کنم
و بعد نگاهی به لب هام کرد
_ دختر خوبی ای؟
همین جوری که داشتم نگاهش می کردم گفتم :
+ هستم ...
- خوبه
بر خلاف انتظاراتم کوک عقب کشید و روی صندلی خودش نشست
- خوب چی میگفتیم دکتر
من تازه به خودم اومده بودم و دست پاچه جواب دادم
+ چی .. ام نمی دونم چطور تو اول شروع کنی
پوزخندی تحویلم داد
- چطوره از دومین قربانیم بگم ؟
+ خوبه خوبه
مگفتم و فورا خودکارم رو بدست گرفتم
- خوب قربانی دوم یه خانم سی و دوساله بود ؛ واز اونجایی که می دونی اون هم عاشقم شد ؛ توی بانک باهاش آشنا شدیم ؛ اون یکی از کارمند های اونجا بود کارش دزدیدن پول ها از باجه مخصوص برای من بود
همین چطوری داشتم بهش نگاه
- خوب اون میخواست که زیر خوابم بشه و خوب در مقابل این خواسته من هم کار هامو بهش میگفتم و اون انجام می داد ؛ و اون دختر هر روز به دارایی هام اضافه می کرد
+ بانک متوجه این دزدی ها نشد ؟
- خوب اون کارشو خوب بلد بود و نقششو جوری پیش برد که انگار تمام این دزدی ها کار دزد خبره ای بوده
من همیشه بهترین هارو انتخاب می کنم ؛ اون دختر باهوش بود ولی خوب زود تر از پیش بینی من تو دام پلیش افتاد اونا فهمیدن که دزدی پول ها کار اون بوده
+ اون گفت که بخاطر تو این کار هارو میکرده ؟
کوک خندید
دیونه شدی ا/ت معلومه که نه اون هیچ وقت از من حرفی نزد
+ بقیشو می تونم حدس بزنم
- تو باهوشی ا/ت
با این حرفش نگاهی بهش کردم
- خیلی باهوش
چماشو دوباره تکرار کرد و با لبخندی بهم چشم دوخت
- خوب ملاقات بعدیمون کیه دکتر ؟
+ نگاهمو فورا ازش گرفتم و مشغول جم کردن وسایلم شدم
+ احتمالا هفته بعد
- می خوام آخر هفته ببینمت
+ چی ؟
- گفتم می خوام آخر هفته ببینمت
+ ولی من نمی تونم
- چرا ؟
+ چون قرار دارم
- با دوست پسرت ؟
+ آره
- تو به اون قرار نمیری ا/ت
فهمیدی ؟
+ ا .... آره
- خوبه
بعد چشمکی تحویلم داد و از اتاق خارج شدم .....
رفتم تو
+ ام ، میشه بیای بشینی
گفتم و منتظر کوک چشم دوختم که با قیافه خنثی روی صندلی مورد نظر نشست
- دیر کردی
+ متاسفم پیش دوست پسرم بودم
دروغ گفتم
_ پس حرف منو پشت گوش انداختی!؟
نگاه لرزونم رو به کوک دوختم:
+دو روز تاخیر که موردی نداره
و شروع کردم به باز کردن پرونده
- تو با قوانین من آشنا نیستی
خیلی آروم این حرفش رو گفت و همون لحظه از جاش بلند شد انتظار هر واکنشی رو از جانب جانکوک داشتم و به تکیه گاه صندلیم چسبیدم
همینطوری داشت به سمتم می اومد که چشم هاش رو تنگ تر کرد و توی یه حرکت به سمتم خم شد و لب هاش رو به گوشم رسوند :
- از این به بعد حتی نمیخوام یکی از کارهایی که بهت میگم رو پشت گوش بندازی دکتر!فهمیدی دکتر؟
نفس های داغ کوک رو حس می کردم نفس عمیقی کشیدم
- با تو بودم دکتر فهمیدی ؟
+ فهمیدم
جانکوک خنده ی کوتاهی کرد و بوسه ای روی نرمه ی گوشم زد
_ دختر خوب ...
هیچ ایده ای دربارهی بوسه ی یهویی جانکوک نداشتم
برخلاف تصوراتم که فک می کردم توی این دیدارم خودم رو در مقابل جانکوک قوی و سرسخت نشون بدم ولی قدرت انجام هیچ کاری رو نداشتم باید جانکوک رو پس میزدم نمی دونم
کوک که واکنش از سمت من ندید دستش رد رو گونه هام گذاشت و نوازش کرد منم بدون اینکه بدونم دارم چیکار می کنم صورتم رو بیشتر به دست های جانکوک فشار دادم
- دوست داری این جوری نوازشت کنم؟
من هیچ کدوم از کارام دست خودم نبود
- دوست داری ؟
با سوال جانگوگ چشمام رو باز کردم و به دوتا مردمک های سیاهش خیره شدم و گفتم
+ دوست دارم.....پارت ۹
کوک لبخند زد و سرش رو یکم خم کرد :
- اگه دختر خوبی باشی بازم اینکارو می کنم
و بعد نگاهی به لب هام کرد
_ دختر خوبی ای؟
همین جوری که داشتم نگاهش می کردم گفتم :
+ هستم ...
- خوبه
بر خلاف انتظاراتم کوک عقب کشید و روی صندلی خودش نشست
- خوب چی میگفتیم دکتر
من تازه به خودم اومده بودم و دست پاچه جواب دادم
+ چی .. ام نمی دونم چطور تو اول شروع کنی
پوزخندی تحویلم داد
- چطوره از دومین قربانیم بگم ؟
+ خوبه خوبه
مگفتم و فورا خودکارم رو بدست گرفتم
- خوب قربانی دوم یه خانم سی و دوساله بود ؛ واز اونجایی که می دونی اون هم عاشقم شد ؛ توی بانک باهاش آشنا شدیم ؛ اون یکی از کارمند های اونجا بود کارش دزدیدن پول ها از باجه مخصوص برای من بود
همین چطوری داشتم بهش نگاه
- خوب اون میخواست که زیر خوابم بشه و خوب در مقابل این خواسته من هم کار هامو بهش میگفتم و اون انجام می داد ؛ و اون دختر هر روز به دارایی هام اضافه می کرد
+ بانک متوجه این دزدی ها نشد ؟
- خوب اون کارشو خوب بلد بود و نقششو جوری پیش برد که انگار تمام این دزدی ها کار دزد خبره ای بوده
من همیشه بهترین هارو انتخاب می کنم ؛ اون دختر باهوش بود ولی خوب زود تر از پیش بینی من تو دام پلیش افتاد اونا فهمیدن که دزدی پول ها کار اون بوده
+ اون گفت که بخاطر تو این کار هارو میکرده ؟
کوک خندید
دیونه شدی ا/ت معلومه که نه اون هیچ وقت از من حرفی نزد
+ بقیشو می تونم حدس بزنم
- تو باهوشی ا/ت
با این حرفش نگاهی بهش کردم
- خیلی باهوش
چماشو دوباره تکرار کرد و با لبخندی بهم چشم دوخت
- خوب ملاقات بعدیمون کیه دکتر ؟
+ نگاهمو فورا ازش گرفتم و مشغول جم کردن وسایلم شدم
+ احتمالا هفته بعد
- می خوام آخر هفته ببینمت
+ چی ؟
- گفتم می خوام آخر هفته ببینمت
+ ولی من نمی تونم
- چرا ؟
+ چون قرار دارم
- با دوست پسرت ؟
+ آره
- تو به اون قرار نمیری ا/ت
فهمیدی ؟
+ ا .... آره
- خوبه
بعد چشمکی تحویلم داد و از اتاق خارج شدم .....
۱۳.۲k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.