چند پارتی
چند پارتی
برند
پارت۱
ادمین ویو:
با سختی زیاااد طرح رو میکشید گفته بودن برای یه مدل خیلییی معروفه چراغ مطالعش روشن بود و حدود سیزده تا کاغذ مچاله کنارش بود ایشی گفت و کاغذ بعدی رو کند
ات:الان باید بهم بگین بکش؟ ساعت ۱۲ شبه اصن من چرا طراح شدممم
هرچند عاشق این کار بود ولی خیلی وقتا رو مخ میشد مثلا باید یه بار خونشو عوض میکرد و این باعث شد کلن خونهی مجردی بگیره یا اینکه یه رییس ببخشیدا صگ داشت
هوفی کشید و تا اونجایی که خوب شده بود از روی طرح اخر دوباره کشید
کل تمرکزش توی کاغذ کاهیش بود که گوشیش با صدای بلند اعصابشو بهم ریخت
ات:یااااا
نگاهی به گوشیش کرد با دیدن اسم شخص اخماش باز شد
ات:بابایی سلام
بابا:سلام عزیزم برات غذا اوردم مامانت پخته خیلی خوشمزه شدن بیا بگیرش
گوشی رو قطع کرد و رفت جلوی در درو باز کرد و هوای سرد وارد خونه شد
ات:واو ببین مامان چه کرده
یه کیسهی بزرگ و سنگین رو از باباش گرفت بعد یه بغل و شکایت کردن از رییسش بابایی رفت و خودش هم روی میزش غذاهارو چید و دفترشو گذاشت کنارش و درحالی که میخورد طرحشو کشید
این بار که گوشیش زنگ خورد رییسش بود
ات:زهر خر
صداشو صاف کرد
ات:الو سلام رییس
بدون مقدمه رییسش گفت:طرح امادس؟
ات:نه رییس
رییس:اصن میدونی واسه کیه؟میدونی باید تا صبح کار کنیم تا اوکی شه؟الان همه منتظر توعن
صدای همکار و دوستش اومد:رییس زیاد بهش سخت نگیرین
رییس:ساکت
ات:تا یه نیم ساعت دیگه امادس
رییس:نیم ساعت؟! واسهی کیم سوکجین نیم ساعت بس نیستتتت
ات:کیم سوکجین؟!
رییس:اره زود باش بفرستش زوددد
و تلفنو روی ات قطع کرد
ات:نکه خیلی طرح کشیدن راحتهههه؟!!!!
برای اینکه دهن رییسشو ببنده بعد از ده دقیقه طرح رو فرستاد به نظر خودش عالی شده بود
چشماش داشتن میوفتادن و به شدت خوابش میومد خمیازه ای کشید و سرشو روی دستاش گذاشت و دقیقا وقتی خوابش برد گوشیش زنگ خورد
ات:(عربده)
ات:الو
رییس:خواب بودی؟ببخشید طرحت عالی بود
کسایی که لایک میکنن>>
برند
پارت۱
ادمین ویو:
با سختی زیاااد طرح رو میکشید گفته بودن برای یه مدل خیلییی معروفه چراغ مطالعش روشن بود و حدود سیزده تا کاغذ مچاله کنارش بود ایشی گفت و کاغذ بعدی رو کند
ات:الان باید بهم بگین بکش؟ ساعت ۱۲ شبه اصن من چرا طراح شدممم
هرچند عاشق این کار بود ولی خیلی وقتا رو مخ میشد مثلا باید یه بار خونشو عوض میکرد و این باعث شد کلن خونهی مجردی بگیره یا اینکه یه رییس ببخشیدا صگ داشت
هوفی کشید و تا اونجایی که خوب شده بود از روی طرح اخر دوباره کشید
کل تمرکزش توی کاغذ کاهیش بود که گوشیش با صدای بلند اعصابشو بهم ریخت
ات:یااااا
نگاهی به گوشیش کرد با دیدن اسم شخص اخماش باز شد
ات:بابایی سلام
بابا:سلام عزیزم برات غذا اوردم مامانت پخته خیلی خوشمزه شدن بیا بگیرش
گوشی رو قطع کرد و رفت جلوی در درو باز کرد و هوای سرد وارد خونه شد
ات:واو ببین مامان چه کرده
یه کیسهی بزرگ و سنگین رو از باباش گرفت بعد یه بغل و شکایت کردن از رییسش بابایی رفت و خودش هم روی میزش غذاهارو چید و دفترشو گذاشت کنارش و درحالی که میخورد طرحشو کشید
این بار که گوشیش زنگ خورد رییسش بود
ات:زهر خر
صداشو صاف کرد
ات:الو سلام رییس
بدون مقدمه رییسش گفت:طرح امادس؟
ات:نه رییس
رییس:اصن میدونی واسه کیه؟میدونی باید تا صبح کار کنیم تا اوکی شه؟الان همه منتظر توعن
صدای همکار و دوستش اومد:رییس زیاد بهش سخت نگیرین
رییس:ساکت
ات:تا یه نیم ساعت دیگه امادس
رییس:نیم ساعت؟! واسهی کیم سوکجین نیم ساعت بس نیستتتت
ات:کیم سوکجین؟!
رییس:اره زود باش بفرستش زوددد
و تلفنو روی ات قطع کرد
ات:نکه خیلی طرح کشیدن راحتهههه؟!!!!
برای اینکه دهن رییسشو ببنده بعد از ده دقیقه طرح رو فرستاد به نظر خودش عالی شده بود
چشماش داشتن میوفتادن و به شدت خوابش میومد خمیازه ای کشید و سرشو روی دستاش گذاشت و دقیقا وقتی خوابش برد گوشیش زنگ خورد
ات:(عربده)
ات:الو
رییس:خواب بودی؟ببخشید طرحت عالی بود
کسایی که لایک میکنن>>
۳۰۴
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.