Love warning
part:36
کوک:چرا بیدارمنکردی؟
لیا:کِی؟
کوک: من منتظر بودم تو از حمام بیای بیرون باهم بریم ناهار بخوریم خواب افتاده بودم به جای اینکه منو بیدار کنی خودتم خوابیدی
لیا:..ها...اها..چیزه...یعنی من چیز بودم من خوابم میومد دیگه خوابیدم
کوک: خب؟
لیا: چی خب؟
کوک: گرسنه نیستی؟
لیا: هستم
کوک:بیا بریم پایین ببینم چیزی گیر میاد بخوریم یا نه
ویو لیا:رفتیم پایین ولی به جز غذاهای ظهر هیچی نبود اجوما میخواست درست کنه که کوک گفت میریم بیرو ن یچی میخوریم رفتم داخل اتاق و لباس پوشیدم یکم تینت و ریمل زدم و خط چشمم کشیدم موهامو رو باز گذاشتم و رفتم پایین اولین بارم بود که میدیدم جونگ کوک تیپ مافیایی نزده بود یه تیشرت مشکی و شلوار بگ پوشیده بود گفتم
لیا:بریم؟
کوک: بریم
ویو لیا: رفتیم سوار ماشین شدیم بین راه هیچ حرفی زده نشد یکمی گذشت وماشین وایستاد پیاده شدیم و رفتیم داخل یه میز گرفتیم و نشستیم بعد از اینکه سفارشامون اومد و غذامون رو خوردیم گفت
کوک:میگم الان کجا بریم؟.....هوم
لیا: نمیدونم...شهر بازی خوبه؟( با ذوق)
کوک: شهر بازی....(میخندا).... مگه بچه ایی
لیا:نخند...مگه شهر بازی فقط برای بچه هاست.بعدشم من که مثل تو نیستم یعنی برای تو چون مافیایی شهر بازی رفتن خنده داره
کوک: باشه بابا دعوا نگیر میبرمت
لیا:...(می خنده)
ویو لیا: رفتیم شهر بازی واونجا کلی خوش گذروندیم ساعت ۱۲ شب بود که به روز کشوندم عمارت تازه داشت بهم خوش میگذشت وقتی رسیدیم عمارت من جلو تر از جونگ کوک رفتم داخل از پله ها بالا رفتم و جلوی در اتاقم بودم که جونگ کوک از پشت بغلم کرد و سرشو نزدیک گوشم کرد و گفت
کوک:بیبی از این به بعد داخل اتاق من میخوابی خبببب
ویو لیا:هیچی نگفتم و همین طور که بغلم کرده بود بردم سمت اتاقش در اتاق رو باز کرد هنوز کاملا داخل اتاق نرفته بودیم که با کسی که داخل اتاقش دیدم خشکم زد....
ادامه دارد....
حمایت نمیکنید چرااااا😢😭😭😭
کوک:چرا بیدارمنکردی؟
لیا:کِی؟
کوک: من منتظر بودم تو از حمام بیای بیرون باهم بریم ناهار بخوریم خواب افتاده بودم به جای اینکه منو بیدار کنی خودتم خوابیدی
لیا:..ها...اها..چیزه...یعنی من چیز بودم من خوابم میومد دیگه خوابیدم
کوک: خب؟
لیا: چی خب؟
کوک: گرسنه نیستی؟
لیا: هستم
کوک:بیا بریم پایین ببینم چیزی گیر میاد بخوریم یا نه
ویو لیا:رفتیم پایین ولی به جز غذاهای ظهر هیچی نبود اجوما میخواست درست کنه که کوک گفت میریم بیرو ن یچی میخوریم رفتم داخل اتاق و لباس پوشیدم یکم تینت و ریمل زدم و خط چشمم کشیدم موهامو رو باز گذاشتم و رفتم پایین اولین بارم بود که میدیدم جونگ کوک تیپ مافیایی نزده بود یه تیشرت مشکی و شلوار بگ پوشیده بود گفتم
لیا:بریم؟
کوک: بریم
ویو لیا: رفتیم سوار ماشین شدیم بین راه هیچ حرفی زده نشد یکمی گذشت وماشین وایستاد پیاده شدیم و رفتیم داخل یه میز گرفتیم و نشستیم بعد از اینکه سفارشامون اومد و غذامون رو خوردیم گفت
کوک:میگم الان کجا بریم؟.....هوم
لیا: نمیدونم...شهر بازی خوبه؟( با ذوق)
کوک: شهر بازی....(میخندا).... مگه بچه ایی
لیا:نخند...مگه شهر بازی فقط برای بچه هاست.بعدشم من که مثل تو نیستم یعنی برای تو چون مافیایی شهر بازی رفتن خنده داره
کوک: باشه بابا دعوا نگیر میبرمت
لیا:...(می خنده)
ویو لیا: رفتیم شهر بازی واونجا کلی خوش گذروندیم ساعت ۱۲ شب بود که به روز کشوندم عمارت تازه داشت بهم خوش میگذشت وقتی رسیدیم عمارت من جلو تر از جونگ کوک رفتم داخل از پله ها بالا رفتم و جلوی در اتاقم بودم که جونگ کوک از پشت بغلم کرد و سرشو نزدیک گوشم کرد و گفت
کوک:بیبی از این به بعد داخل اتاق من میخوابی خبببب
ویو لیا:هیچی نگفتم و همین طور که بغلم کرده بود بردم سمت اتاقش در اتاق رو باز کرد هنوز کاملا داخل اتاق نرفته بودیم که با کسی که داخل اتاقش دیدم خشکم زد....
ادامه دارد....
حمایت نمیکنید چرااااا😢😭😭😭
۱۰.۲k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.