فیک مرد من

فیک مرد من
پارت ۴۸





کوک: همینطور داشتیم تو جنگل راه میرفتیم که یهو با یونا مواجه شدیم که داشت خودکشی میکرد سریع دوییدیم سمتش تا نجاتش بدیم میدونستیم بخاطر اینکه ا.ت تو کماست داشت خودکشی میکرد من سرعتم بیشتر از اعضا بود و سریع دوییدم سمتش همینکه ماشه رو کشید سریع اسلحه رو گرفتم و انداختم اونور که خورد به یه درخت یونا همینکه چشماشو باز کرد حمله کرد به من و داشت همینطور مشت میزد مشتاش
قوی نبودن بخاطر همین دردم نمیومد

یونا: عوضی آشغال ازت متنفرممممم (گریه و داد)

کوک: یونا لطفا آروم باش میدونم چون ا.ت تو کماست حالت بده

یونا:(گریه شدید)

تهیونگ:وقتی دیدم یونا انقدر حالش بده و داره گریه میکنه قلبم به درد اومد نمیتونسم ببینم دختری که عاشقشم حالش انقدر بده و داره گریه میکنه بخاطر همین سریع دوییدم سمتش

تهیونگ:یونا لطفا گریه نکن بهت قول میدم ا.ت خوب میشه

یونا:ن..نمیتونم گریه نکنم.ت الان تو کماست اگه خوب نشه چی اگه ا.ت رو از دست بدم چی (گریه)

تهیونگ: وقتی دیدم یونا داره گریه میکنه دیگه منم تحمل نکردم و زدم زیر گریه

تهیونگ: (گریه)

کوک: داداش تو چرا دیگه داری گریه میکنی

تهیونگ:ب..بخاطر هق یو..یونا هق هق