pt۶
همه چی رو هوا بود من:جونگ کوک بسه کوک:چرا مگه مهمه براتتتتت برو بیرون رفتم سمتش من:آرههههه مهمهههه مهمه برام مهمی برام جونگ کوک داری چیکار میکنی با خودت میدونی چند روزه خودتو حبث کردییییی من نگرانتم احمق بفهم کوک:برو با همون خری که میاد پیشت برو با همونی که عاشقته برو عاشق دشمنم شو من که میدونم عاشقشی منو نادیده میگیری داد بلند زدم من:بسهههههه اول بشنو بعد حرف بزن عوضی من عاشق توام خر نفهم کوک:دروغ میگی من:دروغ نمیگم مگه تو خوناشام نیستی مگه ذهن بقیه رو نمیخونی مگه نمیفهمی الان بفهم تو چشام زل زد کوک:بگو عاشقمی من:عاشقتم کوک:چقدر من:بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی دستمو رو سینش گذاشتم من:جونگ کوک تو بخشی از خانوادمی دیگه آخه مگه من به جز تو کسیو دارم تو بهم پناه دادی ازت درس گرفتم فهمیدم عشق چجوریه من عاشق تنها مرد رو به رومم که تویی آروم شد وسایلارو گذاشت سرجاش کوک:میدونی خوناشاما اگه قلب نداشته باشند میمیرن یا از کار بندازنش تو قلب منی اگه جدا کننت ازم میمیرم بغلش کردم اونم محکم بغلم کرد کوک:همه کسمی ملکه من همون موقع پنجره اتاق شکست تهیونگ اومد تو تهیونگ:هی دختر مگه من به تو نگفتم قرار پیش من باشی اون که هیچ جوره عاشقت نیست من:من که از اول عاشق تو نبودم که بخوام پیشت باشم کوک:خفه شو تویی که عاشقش نیستی شاید واسه تو اسباب بازی باشه یا عروسک دستت ولی واسه من همه کسمه اون به زودی یکی مثل من میشه و هیچ وقت عاشق تو نمیشه چند تا دخترو گرفتی همشونم تهش کشتی آره کیم تهیونگ تو اینی من جنازشم رو دوشت نمیزارم تهیونگ:عه پس جنازشو تحویل میگیری همون موقع با قدرتش منو پرت کرد اونور خوردم به دیوار افتادم رو زمین کوک:هواسانننن با نیروشو هرچقدر تونست زد به بدنم قلبم داشت از کار میوفتاد که مانعش شد کوک:عوضیییی ولش کن جونگ کوک تهیونگ و از پنجره پرت کرد بیرون خودشم رفت منم بی حال بودم قلبم درد میکرد ولی بلند شدم رفتم بیرون با شلاقش میزد به تهیونگ پرتش کرد اونور منو دید کوک:هواسانم
۲۶.۹k
۰۱ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.