part 21
#part_21
#فرار
فکرشم نکن مخالفم
دیانا و ارسلان کم مونده بود چشاشون از کاسه در بیاد بیفته رو میز یهو یه نگا به هم کردنو دیانا منفجررر شد از خنده ارسلانم تو همون حالت با بهت نگام کرد
- تو چجور موجودی هستی ؟؟ این همه حرفو از کجات در میاری میزاری وسط حرف من؟
چشم غره توپی بهش رفتمو باز زبونم اتوماتیک کار کرد !
- چه ربطی داره اصلا؟؟. از تو ش*ور*ت عمم درمیارم .!!
یهو دو دستی کوبیدم تو دهنم خاک تو سرم چی گفتم !؟
سر قبر خودم کاج بکارم که شرفم رفت کف پام !
اینبار ارسلانم پوکید از خنده وای خدا چرا اینجوری میخنده؟ بابا من قلبم با باتری یکی در میون میزنه ! نکن اینکارو با من خر بخورتت پسرم چشمم کف پات خودمم داشت از قیافه هاشون خندم میگرفت دیانا که دیگه کم مونده بود از صندلیش کف اشپزخونه پلاس شه ارسلانم داشت خیلی شیک قهقهه میزد دیدم دیگه خیلی سه شده کلمو خاروندمو لحنمو بچگونه کردم
- خو ببشخیید . از دهنم پلید !!
دیانا به زووور خندشو قورت داد
-وای عاشقتم نیکا ..خیلی باحالی.
اره دیگه چهارتا سوتی پشت هم بدی هم دلقک میشی هم باحال اخی که چقدر من سوتی میدم مامان این چلغوز یه سوتیمو ببینه میگه این منگله که بعد از این که این دو تا بیشعورا کلی مسخرم کردن و منم حرص خوردم بلاخره زنگ درو زدنو غذا ها رسید منم که قربون خودم برم اول روده
بزرگه و کوچیکه رو از هم جدا کردم تا همو نخورن بعدم که ارسلان غذا هارو اورد شروع کردیم با اشتها خوردن من بدبخت که نه دیروز نهار درست خوردم نه شام خوردم نه صبحونه !!داشتم مثه این قحطی زده ها میخوردم موندم واقعا الان چجوری زنده ام و همچنان سوتی میدم !!؟
این همه پارت یه حمایت نشه؟!
#فرار
فکرشم نکن مخالفم
دیانا و ارسلان کم مونده بود چشاشون از کاسه در بیاد بیفته رو میز یهو یه نگا به هم کردنو دیانا منفجررر شد از خنده ارسلانم تو همون حالت با بهت نگام کرد
- تو چجور موجودی هستی ؟؟ این همه حرفو از کجات در میاری میزاری وسط حرف من؟
چشم غره توپی بهش رفتمو باز زبونم اتوماتیک کار کرد !
- چه ربطی داره اصلا؟؟. از تو ش*ور*ت عمم درمیارم .!!
یهو دو دستی کوبیدم تو دهنم خاک تو سرم چی گفتم !؟
سر قبر خودم کاج بکارم که شرفم رفت کف پام !
اینبار ارسلانم پوکید از خنده وای خدا چرا اینجوری میخنده؟ بابا من قلبم با باتری یکی در میون میزنه ! نکن اینکارو با من خر بخورتت پسرم چشمم کف پات خودمم داشت از قیافه هاشون خندم میگرفت دیانا که دیگه کم مونده بود از صندلیش کف اشپزخونه پلاس شه ارسلانم داشت خیلی شیک قهقهه میزد دیدم دیگه خیلی سه شده کلمو خاروندمو لحنمو بچگونه کردم
- خو ببشخیید . از دهنم پلید !!
دیانا به زووور خندشو قورت داد
-وای عاشقتم نیکا ..خیلی باحالی.
اره دیگه چهارتا سوتی پشت هم بدی هم دلقک میشی هم باحال اخی که چقدر من سوتی میدم مامان این چلغوز یه سوتیمو ببینه میگه این منگله که بعد از این که این دو تا بیشعورا کلی مسخرم کردن و منم حرص خوردم بلاخره زنگ درو زدنو غذا ها رسید منم که قربون خودم برم اول روده
بزرگه و کوچیکه رو از هم جدا کردم تا همو نخورن بعدم که ارسلان غذا هارو اورد شروع کردیم با اشتها خوردن من بدبخت که نه دیروز نهار درست خوردم نه شام خوردم نه صبحونه !!داشتم مثه این قحطی زده ها میخوردم موندم واقعا الان چجوری زنده ام و همچنان سوتی میدم !!؟
این همه پارت یه حمایت نشه؟!
۲.۶k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.