پارت سیزدهم عشق ویژه
کوک: تو میتونی آرامشت روحفظ کن تو بهترینی دختر
ا،ت : روز اولی که اسمت رو شنیدم تو فقط برام یه رویا بودی که دوستت داشتم اما حالاکه من جز دردسر چیزی برات نداشتم نمیخوام بهم فکر کنی اگه دیگه برنگشتم منم مثل بقیه فراموش کن دوستت دارم ارباب من
کوک : من نمیتونم فراموشت کنم تو هم برمیگردی منم دوستت دارم عشق ویژه من
سرت رو بوسید و بدرقه ات کرد اما اون اشکی که توی چشمات دیدی برات خاطره ایی ابدی بود که هیچوقت فراموشش نکردی ...
وارد خرابه ایی شدین تا حالا به عمرت همچین جای وحشتناکی ندیده بودی
هیونگ : اوه خانم کیم خوش اومدید
چند تا محافظ کنارش ایستاده بودن خودش با خنده بهت زل زده بود اومد جلو و تو رو تو دستاش گرفت
ا،ت : به من دست نزن هیونگ
دستش رو از روی شونه ات زدی کنار و دستاش رو چسبوند به بدنت دیگه داشتی دیونه میشدی
ا،ت : به من دست نزن هیونگ
هیونگ: بدنت خواستنی تره نمیشه بهش دست نزد
ا،ت : خفه شو مرتیکه هوس باز
یکی از محافظ ها اومد جلو که با حرکت دستی از جانب هیونگ رفت عقب
هیونگ : خب قول و قرارمون چی شد
دقیقا همون جوری که جونگ کوک بهت یاد داده بود رفتار میکردی لحظه ایی چشمات رو بستی که تصویر جونگ کوک رد جلوی چشمات دیدی
الماس رو از توکیف درآوردی و گذاشتی روی میز جلوی هیونگ دهن باز بهت خیره شده بود
ا،ت : دست از سرم بردار اینم چیزی که میخواستی
بلند شد از پشت میز اومد جلو دوباره شروع کرد به لمس کردن بدنت
هیونگ : اما من هنوز باهات کار دارمم میخوامت
دستش رو گرفتی و شروع کردی به پیچوندن دستاش شروع کرد با داد زدن محافظ هاش ازت جداش کردن
هیونگ : خب حالا که کارم باهات تموم شده وقشته بمیری ا،ت بزنش
حرکت تیری که به قلب خورد رو دیدی و بعد از خوردنش به سینه ات افتادن تک تک آدم ها و خود هیونگ رو دیدی و دیدی و از حال رفتی
ادامه دارد .....
ا،ت : روز اولی که اسمت رو شنیدم تو فقط برام یه رویا بودی که دوستت داشتم اما حالاکه من جز دردسر چیزی برات نداشتم نمیخوام بهم فکر کنی اگه دیگه برنگشتم منم مثل بقیه فراموش کن دوستت دارم ارباب من
کوک : من نمیتونم فراموشت کنم تو هم برمیگردی منم دوستت دارم عشق ویژه من
سرت رو بوسید و بدرقه ات کرد اما اون اشکی که توی چشمات دیدی برات خاطره ایی ابدی بود که هیچوقت فراموشش نکردی ...
وارد خرابه ایی شدین تا حالا به عمرت همچین جای وحشتناکی ندیده بودی
هیونگ : اوه خانم کیم خوش اومدید
چند تا محافظ کنارش ایستاده بودن خودش با خنده بهت زل زده بود اومد جلو و تو رو تو دستاش گرفت
ا،ت : به من دست نزن هیونگ
دستش رو از روی شونه ات زدی کنار و دستاش رو چسبوند به بدنت دیگه داشتی دیونه میشدی
ا،ت : به من دست نزن هیونگ
هیونگ: بدنت خواستنی تره نمیشه بهش دست نزد
ا،ت : خفه شو مرتیکه هوس باز
یکی از محافظ ها اومد جلو که با حرکت دستی از جانب هیونگ رفت عقب
هیونگ : خب قول و قرارمون چی شد
دقیقا همون جوری که جونگ کوک بهت یاد داده بود رفتار میکردی لحظه ایی چشمات رو بستی که تصویر جونگ کوک رد جلوی چشمات دیدی
الماس رو از توکیف درآوردی و گذاشتی روی میز جلوی هیونگ دهن باز بهت خیره شده بود
ا،ت : دست از سرم بردار اینم چیزی که میخواستی
بلند شد از پشت میز اومد جلو دوباره شروع کرد به لمس کردن بدنت
هیونگ : اما من هنوز باهات کار دارمم میخوامت
دستش رو گرفتی و شروع کردی به پیچوندن دستاش شروع کرد با داد زدن محافظ هاش ازت جداش کردن
هیونگ : خب حالا که کارم باهات تموم شده وقشته بمیری ا،ت بزنش
حرکت تیری که به قلب خورد رو دیدی و بعد از خوردنش به سینه ات افتادن تک تک آدم ها و خود هیونگ رو دیدی و دیدی و از حال رفتی
ادامه دارد .....
۷.۱k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.