•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
•••••همخونه اخموی من💚🐸••••
#𝙋𝙖𝙧𝙩_7
#همخونه_اخموی_من
که ببینه کیا حواسشون به درست هست و نیست
و بعد شروع کرد به خوندن اسامی برای حضور و غیاب
به ترتیب اسامی رو میخوند تا اینکه رسید به اسم من ...
_دلوین بهداد
از روی صندلی بلند شدم و نگاهم به استاد دوختم و حاضر استادی گفتم
که سرش رو از برگه بلند کرد و نگاهی گذار بهم انداخت
که دوباره سریع سرش رو بلند کرد و خیره بهم نگاه میکرد معذب شدم
نگاهم رو سرسری روی بچه های کلاس گرفتم
که اونام مثل استاد نگاه میکردن اخمی کردم و سرم پایین انداختم و نشستم
همین که نشستم صدای گوشیم بلند شد
وای وای وای یادم رفت بزنم روی سکوت بدتراز اون یادم رفت به بی بی بگم که خوبم و رسیدم
سریع از توی کیفم در اوردم و بیصداش زدم و رو به استاد که با اخم نگاه میکرد
ببخشیدی گفتم
طولی نکشید که گوشی دوباره توی دستم لرزید
#𝙋𝙖𝙧𝙩_7
#همخونه_اخموی_من
که ببینه کیا حواسشون به درست هست و نیست
و بعد شروع کرد به خوندن اسامی برای حضور و غیاب
به ترتیب اسامی رو میخوند تا اینکه رسید به اسم من ...
_دلوین بهداد
از روی صندلی بلند شدم و نگاهم به استاد دوختم و حاضر استادی گفتم
که سرش رو از برگه بلند کرد و نگاهی گذار بهم انداخت
که دوباره سریع سرش رو بلند کرد و خیره بهم نگاه میکرد معذب شدم
نگاهم رو سرسری روی بچه های کلاس گرفتم
که اونام مثل استاد نگاه میکردن اخمی کردم و سرم پایین انداختم و نشستم
همین که نشستم صدای گوشیم بلند شد
وای وای وای یادم رفت بزنم روی سکوت بدتراز اون یادم رفت به بی بی بگم که خوبم و رسیدم
سریع از توی کیفم در اوردم و بیصداش زدم و رو به استاد که با اخم نگاه میکرد
ببخشیدی گفتم
طولی نکشید که گوشی دوباره توی دستم لرزید
۵۸۳
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.