فیک شادی اور(part 24)
رفتم یکم استراحت کنم
*چند روز بعد*
^ویو رائون^
امروز اخرین روز امتحانات نوبت اولمون بود(گایز نمیدونم توی کره چیزی به اسم امتحان نوبت اول و دوم و مستمر و ماهانه وجود داره یا نه پس اگه میدونین ندارن به بزرگی خودتون ببخشین) پس تصمیم گرفتم با اکیپمون بریم عشق و حال😂
توی گروه پیام دادم
+سلام میگم بخاطر تموم شدن امتحانامون باهم بریم بیرون؟
جیهوپ:سلام رائون اوکیه ولی کجا بریم؟
+نمیدونم بزار بقیه هم بیان بعد تصمیم میگیریم
¶سلام بچه ها میگم بریم شهربازی
تهیونگ:سلام جیمینا مگه بچه ای؟
¶مگه فقط بچه ها میرن شهربازی
ته:نه ولی شهربازی حال نمیده بریم یه جای دیگه
+کجا مثلا؟
ته:نمیدونم
هوپی:زحمت کشیدی😒
جونگ کوک:سلام میگم منم میام اوکیه
€سلام جونگ کوک جایی سراغ داری؟
جِی کِی: پس فردا و روز بعدش اخر هفته اس یه روز بعدشم تعطیلات رسمیه میتونیم حداقل دو روز بریم مسافرت
¢سلامممم منم پایه ام با مسافرت
+درسته مسافرت ولی کجا تو دو روز؟
ته:جزیره ججو؟
¶بنظرفکر خوبیه
*چند مین بعد*
بلاخره تصمیم گرفتیم بریم جزیره ججو و قرار شد مامان بابای سوبین و جونگ کوکو راضی کنیم بزارن باهامون بیان چون خیلی سنشون کم بود واسه تنهایی مسافرت رفتن بلاخره اونا هم راضی شدن
*صبح روزی که میخوان برن مسافرت*
^ویو سوبین^
ساعت 6 پرواز داشتیم ساعت 5:45 الارم گوشیم زنگ خورد بیدار شدم رفتم دست و صورتمو شستم اومدم لباسمو پوشیدم و رفتم یه ابرسان زدم به پوستم با یکم بالم لب به لبام زدم زیاد کاری نکردم صبح به این زودی کیف لوازم ارایشیمو گزاشتم توی چمدونم و گوشیمو با ایرپادمو گزاشتم توی کیفم و از اتاقم اومدم بیرون مامانم بیدار شده بود و برام صبحونه اماده کرده
¢صبح بخیر مامان
م.س:صبح بخیر دخترم بیا بشین زود صبحونتو بخور تا دیرت نشه
¢باشه
وقتی صبحونم تموم شد رفتم دم در دیدم تهیونگ ماشینو اماده کرده مامانم کنارم بود
¢خدافظ مامان
م.س:خدافظ عزیزم مراقب خودت باش برات پد و کیسه ابه گرمتو گزاشتم توی کیفت واسه وقتی که پریود شدی چسب زخمم گزاشتم تو کیفت
م.س:(مادر سوبین دخترش را در قیافه ای که انگار پشمانش ریخته است مشاهده میکند 😂)
¢مامان دختر کوچولوت دیگه بزرگ شده میتونه از پس خودش بر بیاد (با لحن خنده)
م.س: انقدر غر نزن 60 سالتم که بشه واسه من هنوز بچه ای
¢مامان افتاب امروز از کدوم طرف در اومده انقدر داری قربون صدقم میری سفر قندهار که نمیخوام برم(با لحن شوخی)
که تهیونگ بوق زد
¢اوه خدافظ مامان دیگه باید برم مراقب خودت باش
*پرش زمانی به فرودگاه (داخل هواپیما)*
€سوبین شماره صندلیت چنده؟
¢امم 21
*ادامه دارد...*
*چند روز بعد*
^ویو رائون^
امروز اخرین روز امتحانات نوبت اولمون بود(گایز نمیدونم توی کره چیزی به اسم امتحان نوبت اول و دوم و مستمر و ماهانه وجود داره یا نه پس اگه میدونین ندارن به بزرگی خودتون ببخشین) پس تصمیم گرفتم با اکیپمون بریم عشق و حال😂
توی گروه پیام دادم
+سلام میگم بخاطر تموم شدن امتحانامون باهم بریم بیرون؟
جیهوپ:سلام رائون اوکیه ولی کجا بریم؟
+نمیدونم بزار بقیه هم بیان بعد تصمیم میگیریم
¶سلام بچه ها میگم بریم شهربازی
تهیونگ:سلام جیمینا مگه بچه ای؟
¶مگه فقط بچه ها میرن شهربازی
ته:نه ولی شهربازی حال نمیده بریم یه جای دیگه
+کجا مثلا؟
ته:نمیدونم
هوپی:زحمت کشیدی😒
جونگ کوک:سلام میگم منم میام اوکیه
€سلام جونگ کوک جایی سراغ داری؟
جِی کِی: پس فردا و روز بعدش اخر هفته اس یه روز بعدشم تعطیلات رسمیه میتونیم حداقل دو روز بریم مسافرت
¢سلامممم منم پایه ام با مسافرت
+درسته مسافرت ولی کجا تو دو روز؟
ته:جزیره ججو؟
¶بنظرفکر خوبیه
*چند مین بعد*
بلاخره تصمیم گرفتیم بریم جزیره ججو و قرار شد مامان بابای سوبین و جونگ کوکو راضی کنیم بزارن باهامون بیان چون خیلی سنشون کم بود واسه تنهایی مسافرت رفتن بلاخره اونا هم راضی شدن
*صبح روزی که میخوان برن مسافرت*
^ویو سوبین^
ساعت 6 پرواز داشتیم ساعت 5:45 الارم گوشیم زنگ خورد بیدار شدم رفتم دست و صورتمو شستم اومدم لباسمو پوشیدم و رفتم یه ابرسان زدم به پوستم با یکم بالم لب به لبام زدم زیاد کاری نکردم صبح به این زودی کیف لوازم ارایشیمو گزاشتم توی چمدونم و گوشیمو با ایرپادمو گزاشتم توی کیفم و از اتاقم اومدم بیرون مامانم بیدار شده بود و برام صبحونه اماده کرده
¢صبح بخیر مامان
م.س:صبح بخیر دخترم بیا بشین زود صبحونتو بخور تا دیرت نشه
¢باشه
وقتی صبحونم تموم شد رفتم دم در دیدم تهیونگ ماشینو اماده کرده مامانم کنارم بود
¢خدافظ مامان
م.س:خدافظ عزیزم مراقب خودت باش برات پد و کیسه ابه گرمتو گزاشتم توی کیفت واسه وقتی که پریود شدی چسب زخمم گزاشتم تو کیفت
م.س:(مادر سوبین دخترش را در قیافه ای که انگار پشمانش ریخته است مشاهده میکند 😂)
¢مامان دختر کوچولوت دیگه بزرگ شده میتونه از پس خودش بر بیاد (با لحن خنده)
م.س: انقدر غر نزن 60 سالتم که بشه واسه من هنوز بچه ای
¢مامان افتاب امروز از کدوم طرف در اومده انقدر داری قربون صدقم میری سفر قندهار که نمیخوام برم(با لحن شوخی)
که تهیونگ بوق زد
¢اوه خدافظ مامان دیگه باید برم مراقب خودت باش
*پرش زمانی به فرودگاه (داخل هواپیما)*
€سوبین شماره صندلیت چنده؟
¢امم 21
*ادامه دارد...*
۴.۷k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.