عشق سیاه پارت ۱۰
ویو تهیونگ
رفتم خونه مامان و بابام تا بگم دارم از میساکی طلاق میگیرم
ب ته : پسره ی آشغال واسه ی چی اون دختر بیچاره رو ول کردی به خاطر یه دختر هرزه میدونی الان آبرو و اعتبارمون رو زیر سوال بردی ما باهات دادگاه نمیایم تنها برو (داد)
تهیونگ : مجبور شدم تنها برم دادگاه طلاق گرفتیم و رفتیم بیرون که باباش اومد سراغم اما جلوشو گرفتن خودمم نمیخواستم جدا بشم اما یه طرف دلم چیز دیگه ای میگفت
ویو میساکی
با مامان و بابام تا فرودگاه رفتیم ازشون خداحافظی کردم سوار هواپیما شدم و رسیدم شینهای که کای و یونا رو دیدم
کای : سلام میساکی خوش اومدی
یونا : سلام میساکی جونم خوش اومدی
میساکی : مرسی
کای : بیا بریم خونه
پرش زمانی به خونه
میساکی : یونا میشه کمکم کنب تا یه خونه پیدا کنم
یونا : خونه برای چی عزیزم اینجا زندگی کن با ما
میساکی : نه آخه چند ماه دیگه بچم به دنیا بیاد نمیتونم اینجا بمونم
کای : تو بارداری ؟
میساکی : آره
یونا : نمیخوای سقطش کنی ؟
میساکی: نه نمیخوام آینده یه بچه رو خراب کنم
یونا: به هر حال هر کاری کنی ما کمکت میکنیم
میساکی : مرسی راستی فردا واسه جنسیت بچم میرم یونا تو هم باهام میای
یونا : آره عزیزم حتما میام
ویو یونا
فکر میکردم اگه میساکی بیاد کای منو ترک میکنه اصلا ازش خوشم نمیومد اما اون هر کاری داشته باشه به من میگه در موردش اشتباه میکردم
پرش زمانی به صبح
ویو میساکی
صبح با تابش خورشید بیدار شدم و رفتم پایین که دیدم یونا داره صبحونه درست میکنه
میساکی : صبح بخیر
یونا : صبح بخیر عزیزم بیا صبحونه بخور
ویو میساکی
صبحونه خوردم و رفتیم با یونا کلینیک
دکتر : خانم کیم بچه شما ........
میدونم بد جایی تمومش کردم 😂
اما دوباره پارت بعد رو امشب میذارم :)
رفتم خونه مامان و بابام تا بگم دارم از میساکی طلاق میگیرم
ب ته : پسره ی آشغال واسه ی چی اون دختر بیچاره رو ول کردی به خاطر یه دختر هرزه میدونی الان آبرو و اعتبارمون رو زیر سوال بردی ما باهات دادگاه نمیایم تنها برو (داد)
تهیونگ : مجبور شدم تنها برم دادگاه طلاق گرفتیم و رفتیم بیرون که باباش اومد سراغم اما جلوشو گرفتن خودمم نمیخواستم جدا بشم اما یه طرف دلم چیز دیگه ای میگفت
ویو میساکی
با مامان و بابام تا فرودگاه رفتیم ازشون خداحافظی کردم سوار هواپیما شدم و رسیدم شینهای که کای و یونا رو دیدم
کای : سلام میساکی خوش اومدی
یونا : سلام میساکی جونم خوش اومدی
میساکی : مرسی
کای : بیا بریم خونه
پرش زمانی به خونه
میساکی : یونا میشه کمکم کنب تا یه خونه پیدا کنم
یونا : خونه برای چی عزیزم اینجا زندگی کن با ما
میساکی : نه آخه چند ماه دیگه بچم به دنیا بیاد نمیتونم اینجا بمونم
کای : تو بارداری ؟
میساکی : آره
یونا : نمیخوای سقطش کنی ؟
میساکی: نه نمیخوام آینده یه بچه رو خراب کنم
یونا: به هر حال هر کاری کنی ما کمکت میکنیم
میساکی : مرسی راستی فردا واسه جنسیت بچم میرم یونا تو هم باهام میای
یونا : آره عزیزم حتما میام
ویو یونا
فکر میکردم اگه میساکی بیاد کای منو ترک میکنه اصلا ازش خوشم نمیومد اما اون هر کاری داشته باشه به من میگه در موردش اشتباه میکردم
پرش زمانی به صبح
ویو میساکی
صبح با تابش خورشید بیدار شدم و رفتم پایین که دیدم یونا داره صبحونه درست میکنه
میساکی : صبح بخیر
یونا : صبح بخیر عزیزم بیا صبحونه بخور
ویو میساکی
صبحونه خوردم و رفتیم با یونا کلینیک
دکتر : خانم کیم بچه شما ........
میدونم بد جایی تمومش کردم 😂
اما دوباره پارت بعد رو امشب میذارم :)
۱۱.۲k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.