دوپارتی کوک پارت۲
-مم باشه منم همینجا منتظرت میمونم
+بیبی زود بر میگردم
چشمکی زدی و از در اتاق بیرون رفت وَ این فرصت خوبی برات بود که اتاقو ببینی چون همیشه دلت میخواست یه استودیو رو از نزدیک ببینی
*نیم ساعت بعد*
جونگکوک هنوز نیومده بود تصمیم گرفتی بری دنبالش دری که توسط کوک بسته شده بود و باز کردی و دوباره بستیش تصمیم گرفتی این راهرو رو تا انتها ادامه بدی اما وقتی چشت خورد به یه صحنه تصمیمت عوض شد! کوک و دیدی با یه دختر داشت میخندید و حرف میزد! عصبانی شدی و همون لحظه بود که با خودت تصمیم گرفتی باید ببینی چیکار میکنن اخه کسی پیششون نبود. طولی نکشید که جونگکوک اون دختره از نظر تو خیره سر رو بغل کرد و اومد سمتت؛ درواقع سمت تو نیومده بود میخواست به استودیو شخصیش که توش منتظرش بودی بره و تو هم سریع به سمت همون استودیو رفتی. همه تلاشتو میکردی تا زود تر از جونگکوک به اتاق مد نظرتون برسید و خب تلاش هیچ وقت بهت خیانت نمیکنه و جواب داد تو زود تر رسیدی و سریع روی صندلی نشستی و خودتو ریلکس نشون دادی در حالی که اینطوری نبود!
کوک اومد داخل هنوز لبخند رو لبش بود و شروع کرد به حرف زدن
+خببب بیبی یه خبر خوب
-مهم نیست من دارم میرم کیفتو برداشتی رفتی سمت در که جلوتو گرفت
+چیشده؟ اتفاقی افتاده؟
-بهتره از خودت بپرسی
+ هی ا/ت توضیح بده چیشده خب
-چیشده؟ عزیزم تو با اون دختره خیره سر میگفتی و میخندیدی اونوقت میگی چشیده؟ هه انقد باش گرم گرفته بودی که شک کردم من دوست دخترتم انگار-
میخواستی حرف بزنی که دستشو گذاشت رو دهنت خندید
+هیی چقد حرف میزنی خب بزار منم توضیح بدم نفس عمیقی کشید و شروع کرد
+ببین اون دختر یکی از تهیه کننده هامونه و گفته برای زیر صدای البوم به یه دختر نیاز داریم که صداش خوب باشه از اونجایی که قبلا اون صدای تورو پشت تلفن وقتی داشتم باهات حرف میزدم شنیده بود..گفت که تو باشی. هوفففف حالا قبول میکنی؟
توی فکر رفته بودی. اون اون از تو خواست زیر صدای اهنگشون باشی؟ باور نکردنی بود _اما...
+اما نداره اون از صدات خوشش اومده قبول میکنی؟
-مممم...باشه
پرید هوا و بغلت کرد و میچرخید خیلی خوشحال شده بود و مشخصه تو هم از خوشحالیش خوشحال بودی
پس مثل همیشه تلاشتو میکنی که تو و اون رو همیشه خوشحال خوشحال نگه داری!
+بیبی زود بر میگردم
چشمکی زدی و از در اتاق بیرون رفت وَ این فرصت خوبی برات بود که اتاقو ببینی چون همیشه دلت میخواست یه استودیو رو از نزدیک ببینی
*نیم ساعت بعد*
جونگکوک هنوز نیومده بود تصمیم گرفتی بری دنبالش دری که توسط کوک بسته شده بود و باز کردی و دوباره بستیش تصمیم گرفتی این راهرو رو تا انتها ادامه بدی اما وقتی چشت خورد به یه صحنه تصمیمت عوض شد! کوک و دیدی با یه دختر داشت میخندید و حرف میزد! عصبانی شدی و همون لحظه بود که با خودت تصمیم گرفتی باید ببینی چیکار میکنن اخه کسی پیششون نبود. طولی نکشید که جونگکوک اون دختره از نظر تو خیره سر رو بغل کرد و اومد سمتت؛ درواقع سمت تو نیومده بود میخواست به استودیو شخصیش که توش منتظرش بودی بره و تو هم سریع به سمت همون استودیو رفتی. همه تلاشتو میکردی تا زود تر از جونگکوک به اتاق مد نظرتون برسید و خب تلاش هیچ وقت بهت خیانت نمیکنه و جواب داد تو زود تر رسیدی و سریع روی صندلی نشستی و خودتو ریلکس نشون دادی در حالی که اینطوری نبود!
کوک اومد داخل هنوز لبخند رو لبش بود و شروع کرد به حرف زدن
+خببب بیبی یه خبر خوب
-مهم نیست من دارم میرم کیفتو برداشتی رفتی سمت در که جلوتو گرفت
+چیشده؟ اتفاقی افتاده؟
-بهتره از خودت بپرسی
+ هی ا/ت توضیح بده چیشده خب
-چیشده؟ عزیزم تو با اون دختره خیره سر میگفتی و میخندیدی اونوقت میگی چشیده؟ هه انقد باش گرم گرفته بودی که شک کردم من دوست دخترتم انگار-
میخواستی حرف بزنی که دستشو گذاشت رو دهنت خندید
+هیی چقد حرف میزنی خب بزار منم توضیح بدم نفس عمیقی کشید و شروع کرد
+ببین اون دختر یکی از تهیه کننده هامونه و گفته برای زیر صدای البوم به یه دختر نیاز داریم که صداش خوب باشه از اونجایی که قبلا اون صدای تورو پشت تلفن وقتی داشتم باهات حرف میزدم شنیده بود..گفت که تو باشی. هوفففف حالا قبول میکنی؟
توی فکر رفته بودی. اون اون از تو خواست زیر صدای اهنگشون باشی؟ باور نکردنی بود _اما...
+اما نداره اون از صدات خوشش اومده قبول میکنی؟
-مممم...باشه
پرید هوا و بغلت کرد و میچرخید خیلی خوشحال شده بود و مشخصه تو هم از خوشحالیش خوشحال بودی
پس مثل همیشه تلاشتو میکنی که تو و اون رو همیشه خوشحال خوشحال نگه داری!
۹.۱k
۲۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.