گربه کوچولو
PART9
ویو ادمین:
کوک و لینا سوار ماشین شدن
و رفتن بار ساعت ۹ اونجا بودن
لینا: کوک من باید برم سرویس بهداشتی
کوک: باشه فقط مواظب خودت باش ، چون اینجا لاشی زیاده
لینا: اها، باشه
ویو لینا:
به کوک گفتم که باید برم سرویس و اون گفت باش فقط مراقب باش ، منم داشتم میرفتم طرف سرویس بهداشتی که دیدم یه پسر منو برد و چسبوند به دیوار و یه دستشو گذاشت بقلم
وقتی به خودم اومدم دیدم اون دنه ( پسر رئیس دنیای گربه ها)
دن: خب بلاخره همدیگه رو دیدیم ، حواست هست که قانون رو زیر پا گذاشتی و به یه انسان معمولی از دنیای خودمون گفتی؟
لینا: منظورت چیه(یکم داد)
دن: منظورم همونیه که خودت میدونی
خودتم میدیونی که جرم گناهت اعدامه ولی من به کسی نمیگم ، به جاش باید یه کاری کنی!
لینا: چیکار؟؟!
دن: بهم کل امشبو بدی
ویو ادمین:
وقتی دن این حرفو زد کم کم به صورت لینا نزدیک میشد که لب بگیره
ولی لینا محکم زد زیر گوش دن
لینا: گمشو عوضیِ هرزه
دن: اگه نشم چی؟
بریم پیش کوک:
ویو کوک : خیلی وقته لینا رفته ولی هنوز برنگشته ، یکم نگرانش شدم
و رفتم سمت سرویس بهداشتی زنانه
دیدم یه مرد کنار در سرویس سعی داره به لینا تجاوز کنه
منم رفتم و هُلش دادم و تا میخورد زدمش
که یهو صدای گریه لینا داره میاد پس رفتم براید بغلش کردم و بردمش خونه روی تخت انداختمش
کوک: مگه نگفتم مواضب باش؟
لینا: ب.بخ.شی.د.د(لکنت و گریه)
کوک: با ببخشید حل نمیشه( داد)
لینا: ی.ی.ع.نی چ.ی؟(لکنت)
ادمین:
کوک بدون وقفه و حرفی لبشو گذاشت رو لب لینا و محکم میک میزد جوری که لبای لینا داشت کبود میشد
ویو لینا:
کوک رو محکم هُل دادم اما زورم نمیرسید
لینا: بسههه
کوک: مقاومت نکن وگرنه بدتر میشه
ادمین: کوک دوباره لبای ات رو میک میزد و کم کم لینا از ترس زیاد بیهوش شد
کوک یه دفعه به خودش اومد
کوک: وای چرا اینکارو کردم؟(از خودش پرسید)
ویو ادمین :
کوک پماد روی لبای لینا مالید ، لباسشو عوض کرد و برق هارو خاموش کرد تا لینا بخوابه
اتمام این پارت
بچه ها این فیک واگعی نیست و کاملا کیکه
لطفا حمایت کنید 🖤🤍
شرطا
۲۳ لایک
و
۵ فالور
شاید دیگه نتونم پارت بزارم ولی سعیمو می کنم
ویو ادمین:
کوک و لینا سوار ماشین شدن
و رفتن بار ساعت ۹ اونجا بودن
لینا: کوک من باید برم سرویس بهداشتی
کوک: باشه فقط مواظب خودت باش ، چون اینجا لاشی زیاده
لینا: اها، باشه
ویو لینا:
به کوک گفتم که باید برم سرویس و اون گفت باش فقط مراقب باش ، منم داشتم میرفتم طرف سرویس بهداشتی که دیدم یه پسر منو برد و چسبوند به دیوار و یه دستشو گذاشت بقلم
وقتی به خودم اومدم دیدم اون دنه ( پسر رئیس دنیای گربه ها)
دن: خب بلاخره همدیگه رو دیدیم ، حواست هست که قانون رو زیر پا گذاشتی و به یه انسان معمولی از دنیای خودمون گفتی؟
لینا: منظورت چیه(یکم داد)
دن: منظورم همونیه که خودت میدونی
خودتم میدیونی که جرم گناهت اعدامه ولی من به کسی نمیگم ، به جاش باید یه کاری کنی!
لینا: چیکار؟؟!
دن: بهم کل امشبو بدی
ویو ادمین:
وقتی دن این حرفو زد کم کم به صورت لینا نزدیک میشد که لب بگیره
ولی لینا محکم زد زیر گوش دن
لینا: گمشو عوضیِ هرزه
دن: اگه نشم چی؟
بریم پیش کوک:
ویو کوک : خیلی وقته لینا رفته ولی هنوز برنگشته ، یکم نگرانش شدم
و رفتم سمت سرویس بهداشتی زنانه
دیدم یه مرد کنار در سرویس سعی داره به لینا تجاوز کنه
منم رفتم و هُلش دادم و تا میخورد زدمش
که یهو صدای گریه لینا داره میاد پس رفتم براید بغلش کردم و بردمش خونه روی تخت انداختمش
کوک: مگه نگفتم مواضب باش؟
لینا: ب.بخ.شی.د.د(لکنت و گریه)
کوک: با ببخشید حل نمیشه( داد)
لینا: ی.ی.ع.نی چ.ی؟(لکنت)
ادمین:
کوک بدون وقفه و حرفی لبشو گذاشت رو لب لینا و محکم میک میزد جوری که لبای لینا داشت کبود میشد
ویو لینا:
کوک رو محکم هُل دادم اما زورم نمیرسید
لینا: بسههه
کوک: مقاومت نکن وگرنه بدتر میشه
ادمین: کوک دوباره لبای ات رو میک میزد و کم کم لینا از ترس زیاد بیهوش شد
کوک یه دفعه به خودش اومد
کوک: وای چرا اینکارو کردم؟(از خودش پرسید)
ویو ادمین :
کوک پماد روی لبای لینا مالید ، لباسشو عوض کرد و برق هارو خاموش کرد تا لینا بخوابه
اتمام این پارت
بچه ها این فیک واگعی نیست و کاملا کیکه
لطفا حمایت کنید 🖤🤍
شرطا
۲۳ لایک
و
۵ فالور
شاید دیگه نتونم پارت بزارم ولی سعیمو می کنم
۸.۰k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.