عشق غیر قابل دسترس... ziha
فصل دوم...پارت بیست و یکم
جیمین بی حوصله با دیدن شاردن فقط خشکش زده بود و به اون زل زده بود که با صدای راننده به خودش اومد:"اقا رسیدیم نمیخواید پیاده شید؟"
جیمین چیزی نمیشنید و روی صندلی میخکوب شده بد و نفس نفس میزد
راننده ادامه داد:اقاااا با شمام...کرایه رو بده
جیمین به خودش اومد و یه اسکناس به راننده داد و پیاده شد
راننده:این که زیاده....بیا بقیه اشو بگیر
جیمین حرفی نزد و به الیزا زنگ زد
راننده:"معلوم نیست چشه....خدا شفاش بده" و رفت
جیمین چند قدمی شاردن وایستاده بود و منتظر بود تا الیزا گوشی رو بداره:
جیمین:بردار دیگ...بردار
الیزا:الو سلام جیمین
جیمین: کجایی الیزا؟
الیزا:هتلم چطور مگه؟چرا نفس نفس میزنی؟
جیمین : هیچی دارم میام پیشت
الیزا:باشه عزیزم منتظرتم
جیمین گوشی رو قطع کرد و خیالش راحت شد که شاردن با الیزا حرف نزده،رفت رو به روش وایستاد:
جیمین:تو اینجا چیکار میکنی؟از زندگیم چی میخوای عوضی؟؟(با داد)
شاردن:گفتم که هرجا الیزا باشه منم هستم
جیمین:اگه الان نمیکشمت به خاطر اینه که الیزا اون بالاست
شاردن: به نظرت اگه به الیزا بگم که تو دوست دختر داشتی بازم باهات میمونه؟
جیمین:تو هیچ غلطی نمیتونی کنی،اون میدونه اولین دوست دختر منه
شاردن:اما اگه این عکسارو ببینه چی؟بازم اونجوری فکر میکنه؟
شاردن از جیمین و جیا وقتی بیرون رفته بودن و باهم خندیده بودن و غذا خورده بودن عکس انداخته بود،اون از تمام لحظاتی که با جیا گذرونده بود فیلم و عکس داشت. جیمین که از عصبانیت سرخ شده بود دستش رو مشت کرد و خواست بکوبه تو صورت شاردن، که گفت:
شاردن:دستت بهم بخوره به الیزا میگم به خاطر چی منو زدی
جیمین:فقط از زندگیم گمشو
جیمین این رو گفت و رفت بالا پیش الیزا...
جیمین بی حوصله با دیدن شاردن فقط خشکش زده بود و به اون زل زده بود که با صدای راننده به خودش اومد:"اقا رسیدیم نمیخواید پیاده شید؟"
جیمین چیزی نمیشنید و روی صندلی میخکوب شده بد و نفس نفس میزد
راننده ادامه داد:اقاااا با شمام...کرایه رو بده
جیمین به خودش اومد و یه اسکناس به راننده داد و پیاده شد
راننده:این که زیاده....بیا بقیه اشو بگیر
جیمین حرفی نزد و به الیزا زنگ زد
راننده:"معلوم نیست چشه....خدا شفاش بده" و رفت
جیمین چند قدمی شاردن وایستاده بود و منتظر بود تا الیزا گوشی رو بداره:
جیمین:بردار دیگ...بردار
الیزا:الو سلام جیمین
جیمین: کجایی الیزا؟
الیزا:هتلم چطور مگه؟چرا نفس نفس میزنی؟
جیمین : هیچی دارم میام پیشت
الیزا:باشه عزیزم منتظرتم
جیمین گوشی رو قطع کرد و خیالش راحت شد که شاردن با الیزا حرف نزده،رفت رو به روش وایستاد:
جیمین:تو اینجا چیکار میکنی؟از زندگیم چی میخوای عوضی؟؟(با داد)
شاردن:گفتم که هرجا الیزا باشه منم هستم
جیمین:اگه الان نمیکشمت به خاطر اینه که الیزا اون بالاست
شاردن: به نظرت اگه به الیزا بگم که تو دوست دختر داشتی بازم باهات میمونه؟
جیمین:تو هیچ غلطی نمیتونی کنی،اون میدونه اولین دوست دختر منه
شاردن:اما اگه این عکسارو ببینه چی؟بازم اونجوری فکر میکنه؟
شاردن از جیمین و جیا وقتی بیرون رفته بودن و باهم خندیده بودن و غذا خورده بودن عکس انداخته بود،اون از تمام لحظاتی که با جیا گذرونده بود فیلم و عکس داشت. جیمین که از عصبانیت سرخ شده بود دستش رو مشت کرد و خواست بکوبه تو صورت شاردن، که گفت:
شاردن:دستت بهم بخوره به الیزا میگم به خاطر چی منو زدی
جیمین:فقط از زندگیم گمشو
جیمین این رو گفت و رفت بالا پیش الیزا...
۲.۸k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.