ادامه حویچ خودم
که چویا دازای رو صدا زد وگفت
دازای بیا دازای رفت
چویا گفت بدنم درد میکنه شکمم بزرگ شده چرا دازای قضیه رو گفت
همچون چویا please wait...
پرش زمان 4ماه بعد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از زبان دازای از مدرسه اومدم دیدم چویا رو کاناپه خوابه
رفتم یک بوسه کوتاه روی لباش زدم
که چشمی ابی شو باز کرد وقرمز شد همون لحضه بچشون لگد زد
چویا گفت ای ای ای اروم تر انگار داره فوتبال بازی میکنه که دازای گفت بچم فوتبالیسته
هردو زدن زیر خنده
که دازای گفت راستی پاشو بریم ببینیم بچه دختره یا پسر
چویا گفت وای واقعا(خر ذوق شدن)
دازای گفت اروم باش چویا نباید زیاد هیجان داشته باشی
توی بیمارستان
چویا گفت وای خدا دختره
دازای گفت اره
پرش زمانی 4ماه بعد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لایک کنید
دازای بیا دازای رفت
چویا گفت بدنم درد میکنه شکمم بزرگ شده چرا دازای قضیه رو گفت
همچون چویا please wait...
پرش زمان 4ماه بعد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از زبان دازای از مدرسه اومدم دیدم چویا رو کاناپه خوابه
رفتم یک بوسه کوتاه روی لباش زدم
که چشمی ابی شو باز کرد وقرمز شد همون لحضه بچشون لگد زد
چویا گفت ای ای ای اروم تر انگار داره فوتبال بازی میکنه که دازای گفت بچم فوتبالیسته
هردو زدن زیر خنده
که دازای گفت راستی پاشو بریم ببینیم بچه دختره یا پسر
چویا گفت وای واقعا(خر ذوق شدن)
دازای گفت اروم باش چویا نباید زیاد هیجان داشته باشی
توی بیمارستان
چویا گفت وای خدا دختره
دازای گفت اره
پرش زمانی 4ماه بعد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لایک کنید
۲.۷k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.