فیک تقاص پارت ۲۳
الینا گفت حرفت منطقیه ولی این حرف و داری از یه نفر میشنوی که خودش یه نامزد رومخ داره تهیونگ و جیمین و جونگ کوک با هم بزرگ شدن و اخلاقای خیلی مشابهی دارن فقط تفاوت جونگ کوک با تهیونگ و جیمین اینه که خیلی چیزی رو بروز نمیده یا بهتره بگم اصلا چیزی رو بروز نمیده .... و از نظر خیانت و اینجور چیزا هم خیالت راحت باشه جونگ کوک اصلا تو فاز دخترا نیس ازدواج کردن با تو هم واسش یه اجباره شاید شایعه باشه بگن که هر شب با یکیه ولی همش چرت و پرته من خودم با این سه تا بزرگ شدم اصلا نگران نباش اسون بگیر
تهیونگ گفت میدونی اگه جونگ کوک بفهمه اینا رو بهش گفتی چی میشه ؟
الینا گفت هیچ غلطی نمیتونه بکنه گفتم تموم شده رفته زنشه باید بدونه
گفتم من اصلا کاری به این کارا ندارم ... نگران مامانمم
تهیونگ پوکر گفت اگه نگران بودی دیشب اونطوری نمیکردی !
راس میگه اگه نگران بودم این کار و نمیکردم ترسیدم نگران بودم ولی اون کار و کردم
واسه چی ؟
الینا گفت اولش اینطوری میگی ولی بعدش که با هم میرید تو یه خونه تازه حرفم و میفهمی کل حرفم اینه که زیاد خودتو نگران نکن و در مورد مامانت نگران نباش وقتی این ماجرا ها تموم بشه اونم میاد پیشت
گفتم کدوم ماجرا ها ؟
الینا گفت قربونت بشم .. عزیز من .. عجله نکن میفهمی !
ایییی تف تو این زندگی که هر سوالی میپرسم میگن عجله نکن میفهمی ، خب من الان میخوام بفهمم !
چیزی نگفتم با خودم درگیر بودم جونگ کوک اصلا واسم مهم نبود فقط میخواستم بدونم پدر و مادر واقعیم کیا هستن و چرا الان پیش هیونگ شیک هستم
اصلا هیونگ شیک کیه ؟
انگار خودشون فهمیدن که باید تنهام بزارن به خاطر همین از اتاق رفتن بیرون مغزم درگیر بود
یعنی الان نباید نگران ازدواجم باشم
نباید به خاطر این ازدواج اجباری به خودم فشار بیارم ؟
نباید بترسم ؟
جونگ کوک ترسناک نیس ؟
من که چیزی ازش ندیدم فقط میترسم با بودن کنارش چیزی ازش ببینم !
اونقدری تو فکر بودم که هیچی از اطرافم نمیفهمیدم
یهو متوجه حضور جونگ کوک تو اتاق شدم
تهیونگ گفت میدونی اگه جونگ کوک بفهمه اینا رو بهش گفتی چی میشه ؟
الینا گفت هیچ غلطی نمیتونه بکنه گفتم تموم شده رفته زنشه باید بدونه
گفتم من اصلا کاری به این کارا ندارم ... نگران مامانمم
تهیونگ پوکر گفت اگه نگران بودی دیشب اونطوری نمیکردی !
راس میگه اگه نگران بودم این کار و نمیکردم ترسیدم نگران بودم ولی اون کار و کردم
واسه چی ؟
الینا گفت اولش اینطوری میگی ولی بعدش که با هم میرید تو یه خونه تازه حرفم و میفهمی کل حرفم اینه که زیاد خودتو نگران نکن و در مورد مامانت نگران نباش وقتی این ماجرا ها تموم بشه اونم میاد پیشت
گفتم کدوم ماجرا ها ؟
الینا گفت قربونت بشم .. عزیز من .. عجله نکن میفهمی !
ایییی تف تو این زندگی که هر سوالی میپرسم میگن عجله نکن میفهمی ، خب من الان میخوام بفهمم !
چیزی نگفتم با خودم درگیر بودم جونگ کوک اصلا واسم مهم نبود فقط میخواستم بدونم پدر و مادر واقعیم کیا هستن و چرا الان پیش هیونگ شیک هستم
اصلا هیونگ شیک کیه ؟
انگار خودشون فهمیدن که باید تنهام بزارن به خاطر همین از اتاق رفتن بیرون مغزم درگیر بود
یعنی الان نباید نگران ازدواجم باشم
نباید به خاطر این ازدواج اجباری به خودم فشار بیارم ؟
نباید بترسم ؟
جونگ کوک ترسناک نیس ؟
من که چیزی ازش ندیدم فقط میترسم با بودن کنارش چیزی ازش ببینم !
اونقدری تو فکر بودم که هیچی از اطرافم نمیفهمیدم
یهو متوجه حضور جونگ کوک تو اتاق شدم
۳۸.۸k
۰۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.