فیک shadow of death🐢 🕸فصل دوم پارت³⁰
جیمین « در کمد کنارمون آروم باز شد و لونا و میهی عین پیشی های ملوس سر به زیر اومدن....
میهی « آقا من بی تقصیرم
جیهوپ « ساکت دنبال من بیا
میهی « خدا لعنتت کنه لونا
لونا « باز خوبه طرف حسابت جیهوپ... برو زمین رو ببوس... با رفتن میهی و هوسوک من و جیمین تنها شدیم... همین که یه قدم برداشت رفتم عقب متاسفانه به دیوار برخورد کردم... هی ببین میخواستم سوپرایزت کنم جان مادرت آروم باش تا صحبت حلش میکنیم هوم نظر...
راوی « حرف لونا با بوسه نرمی که جیمین روی لب هاش گذاشت ناتمام موند.... و این بوسه برای لونا منبع آرامش بود.... با کمبود نفس به بوسه خاتمه دادن و لونا محو چشمای درخشان جیمین که زیر نور ماه برق میزد شد....
جیمین « خودت بگو از دست تو چیکار کنم؟ عصبی باشم یا خوشحال؟ دعوات کنم یا تشویق؟
لونا « خودمو توی بغل جیمین جا کردم و گفتم « دوستم داشته باش... من جز این هیچی نمیخوام.... جیمینا کلی با خودم فکر کردم... از خودم میپرسیدم عشق در انسان چگونه به وجود میاد... اما جوابش فقط دو جمله بود.. زمانی که فکر میکنی پست ترین انسان روی کره زمینی یه نفر میاد و جوری نگاهت می کنه انگار قیمتی ترین و مهترین اتفاق دنیا هستی... این نگاه های تو دقیقا مفهموم عشقه
جیمین « این دلبری ها تاوان داره ها میسیز پارک
لونا « بنده محکومم به عشق تو و زندانی زندانی ام که تو زندان بانشی... پس هر چی زندان بان بگه
جیمین « زندان بان یه بوسه دیگه میخواد
لونا « بوسه دومم با کمال میل میپذیرم
جیمین « با بی میلی به بوسه عاشقان مون پایان دادم و گفتم « تنبیه ات رو فراموش نکردم... الان بریم جیهوپ از دست شما دوتا فشار خورد
لونا « وای وای .. جیمین دستامو محکم گرفت تا یه وقت فرار نکنم... جیهوپ از دستمون ناراحت بود و حرفی نمیرد ... هوسوکاا....اوپا
جیهوپ « با من حرف نزنید از دستتون حسابی شاکی ام....
لونا « چیکار کنم آشتی کنی؟
جیهوپ « هیچی
جیمین « کادو های لونا رو توی ماشین گذاشتم و راه اوفتادیم... هوسوک حسابی شاکی بود و باهاشون حرف نمیزد
میهی « در حالی که لونا داشت از جیهوپ عذرخواهی میکرد من حالت تهوع بدی گرفته بودم.... ارباب پارک
جیمین « چی شده
میهی « میشه بزنی بغل
جیمین « حالت خوب نیست؟
میهی « نه... با حس تجدید حالت تهوع ام گفتم « تروخدا بزن کنارررر
جیهوپ « جیمین بالافاصله ایستاد و میهی پیاده شدن نگرانش شدم برای همین پیاده شدم و رفتم پیشش ...
میهی « ضعف کرده بودم و نزدیک بود بیفتم که هوسوک گرفتم
جیهوپ « چه غلطی کردی با خودت
میهی « هیچی ...
لونا « میهی و جیهوپ سوار ماشین شدن دوباره اما حال میهی خوب نبود با رسیدنمون به عمارت جیهوپ میهی رو بغل کرد و بردش داخل
میهی « آقا من بی تقصیرم
جیهوپ « ساکت دنبال من بیا
میهی « خدا لعنتت کنه لونا
لونا « باز خوبه طرف حسابت جیهوپ... برو زمین رو ببوس... با رفتن میهی و هوسوک من و جیمین تنها شدیم... همین که یه قدم برداشت رفتم عقب متاسفانه به دیوار برخورد کردم... هی ببین میخواستم سوپرایزت کنم جان مادرت آروم باش تا صحبت حلش میکنیم هوم نظر...
راوی « حرف لونا با بوسه نرمی که جیمین روی لب هاش گذاشت ناتمام موند.... و این بوسه برای لونا منبع آرامش بود.... با کمبود نفس به بوسه خاتمه دادن و لونا محو چشمای درخشان جیمین که زیر نور ماه برق میزد شد....
جیمین « خودت بگو از دست تو چیکار کنم؟ عصبی باشم یا خوشحال؟ دعوات کنم یا تشویق؟
لونا « خودمو توی بغل جیمین جا کردم و گفتم « دوستم داشته باش... من جز این هیچی نمیخوام.... جیمینا کلی با خودم فکر کردم... از خودم میپرسیدم عشق در انسان چگونه به وجود میاد... اما جوابش فقط دو جمله بود.. زمانی که فکر میکنی پست ترین انسان روی کره زمینی یه نفر میاد و جوری نگاهت می کنه انگار قیمتی ترین و مهترین اتفاق دنیا هستی... این نگاه های تو دقیقا مفهموم عشقه
جیمین « این دلبری ها تاوان داره ها میسیز پارک
لونا « بنده محکومم به عشق تو و زندانی زندانی ام که تو زندان بانشی... پس هر چی زندان بان بگه
جیمین « زندان بان یه بوسه دیگه میخواد
لونا « بوسه دومم با کمال میل میپذیرم
جیمین « با بی میلی به بوسه عاشقان مون پایان دادم و گفتم « تنبیه ات رو فراموش نکردم... الان بریم جیهوپ از دست شما دوتا فشار خورد
لونا « وای وای .. جیمین دستامو محکم گرفت تا یه وقت فرار نکنم... جیهوپ از دستمون ناراحت بود و حرفی نمیرد ... هوسوکاا....اوپا
جیهوپ « با من حرف نزنید از دستتون حسابی شاکی ام....
لونا « چیکار کنم آشتی کنی؟
جیهوپ « هیچی
جیمین « کادو های لونا رو توی ماشین گذاشتم و راه اوفتادیم... هوسوک حسابی شاکی بود و باهاشون حرف نمیزد
میهی « در حالی که لونا داشت از جیهوپ عذرخواهی میکرد من حالت تهوع بدی گرفته بودم.... ارباب پارک
جیمین « چی شده
میهی « میشه بزنی بغل
جیمین « حالت خوب نیست؟
میهی « نه... با حس تجدید حالت تهوع ام گفتم « تروخدا بزن کنارررر
جیهوپ « جیمین بالافاصله ایستاد و میهی پیاده شدن نگرانش شدم برای همین پیاده شدم و رفتم پیشش ...
میهی « ضعف کرده بودم و نزدیک بود بیفتم که هوسوک گرفتم
جیهوپ « چه غلطی کردی با خودت
میهی « هیچی ...
لونا « میهی و جیهوپ سوار ماشین شدن دوباره اما حال میهی خوب نبود با رسیدنمون به عمارت جیهوپ میهی رو بغل کرد و بردش داخل
۸۶.۰k
۲۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.