پارت ۲
از زبان کوک
رفتم عمارت همین که درو باز کردم ات پرید بغلم گفت:کوکی جونم دلم برات تنگ شده بود از خودم جداش کردم
گفتم:خفههه شو زدم تو صورتش
گفت:چیشده کوکی
گفتم:فک کردی من نفهمیدم چند روز پیش با دوستات رفته بودی بیرون اونوقت به منم نگفتی
گفت:کوک غلط کردم ببخشید
گفتم:نه دیگه نشد ببخششی درکار نیس
از دستاش گرفتم و سمت زیر زمین بردمش با اون شلاق انقدر زدمش که بیهوش شد بلندش کردم و بردمش بالا تو اتاقمون گذاشتمش رو تخت دکتر خبر کردم اومد و زخماشو پانسمان کرد
و رفت منم رفتم پایین اصلا هم عین خیالم نبود تلویزیون رو روشن کردم و نشستم فیلم نگاه کنم
از زبان ات
از خواب بیدار شدم دیدم زخمامم پانسمان شدس آخه واسه چی مگه من چیکار کردم که اینجوری منو میزنی
رفتم پایین تو سالن نشسته بود داشت فیلم میدید منم بدون توجه بهش رفتم تو آشپزخونه آب خوردن دوباره رفتم بالا
تا چند روز همینطوری باهاش قهر بودم اونم همینطور با من قهر بود اصلا با هم حرف هم نمی زدیم
رفتم عمارت همین که درو باز کردم ات پرید بغلم گفت:کوکی جونم دلم برات تنگ شده بود از خودم جداش کردم
گفتم:خفههه شو زدم تو صورتش
گفت:چیشده کوکی
گفتم:فک کردی من نفهمیدم چند روز پیش با دوستات رفته بودی بیرون اونوقت به منم نگفتی
گفت:کوک غلط کردم ببخشید
گفتم:نه دیگه نشد ببخششی درکار نیس
از دستاش گرفتم و سمت زیر زمین بردمش با اون شلاق انقدر زدمش که بیهوش شد بلندش کردم و بردمش بالا تو اتاقمون گذاشتمش رو تخت دکتر خبر کردم اومد و زخماشو پانسمان کرد
و رفت منم رفتم پایین اصلا هم عین خیالم نبود تلویزیون رو روشن کردم و نشستم فیلم نگاه کنم
از زبان ات
از خواب بیدار شدم دیدم زخمامم پانسمان شدس آخه واسه چی مگه من چیکار کردم که اینجوری منو میزنی
رفتم پایین تو سالن نشسته بود داشت فیلم میدید منم بدون توجه بهش رفتم تو آشپزخونه آب خوردن دوباره رفتم بالا
تا چند روز همینطوری باهاش قهر بودم اونم همینطور با من قهر بود اصلا با هم حرف هم نمی زدیم
۷۰.۶k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.